در این پرونده آقای ق.س. در 20/ 10/ 1373 مفقود شده است. خودرو در 27/ 10/1373 به شخصی به نام ع.ی. فروخته شده فروشنده خود مفقود قلمداد شده است. آقای ب.ع. به عنوان متهم در دایره آگاهی اقرار کرده است که با م.ج. ب.ت. م.ب. و ی.ف. و ف.الف. ق.س. را به قتل رسانده اند. خانمی به نام الف. و همسر ب. نیز معاونت داشته است و گفته: پس از
سرقت اتومبیل دست و پای مقتول را بسته و او را خفه کرده اند لیکن در ادامه تحقیقات نه جسد مقتول کشف شده و نه دلایل جهت قتل اعلامی کشف گردیده است و متهم ب.ع. در تحقیقات مرجع قضایی اقاریر مزبور را ناشی از شکنجه دانسته. آقای ص.ع. به عنوان بنگاهی که معامله نزد او انجام شده احضار وی حضور خود مفقود را با یک خانم مسن جهت فروش تاکید کرده است لیکن اثر انگشت ذیل
قولنامه با اثر انگشت متوفی تطابق نداشته است حکم به برایت متهمین صادر گردید لیکن شعبه 12 دیوان عالی کشور آن را نقض جهت رسیدگی مجدد به شعبه هم عرض ارسال کرده است. متهم ب.ع. اظهارات خود را بر اثر شکنجه اعلام کرده دادگاه هم-عرض قید کرده پس از 19 سال اقدامات قتل عمد توجه به متهمین ندارد حتی دلیل قاطع بر کشته شدن مفقود وجود ندارد. حتی اولیای دم بدون قاطعیت در احراز قتل تقاضای دیه دارند لذا حکم به برایت ع.ی. ص.ع. و ب.ع. صادر کرده است و رای صادره را قابل اعتراض اعلام کرده است. اولیای دم می گویند از ص.ع. تحقیق کافی به عمل نیامده و وی از مراغه متواری دور تهران مستقر شده است. متهم ردیف اول بدوا به قتل اعتراف کرده است به اقاریر او توجهی نشده است حالا که دسترسی به قاتلین مقدور نیست دیه ما از بیت المال پرداخت شود. چرا انکار بعدالاقرار آقای ع.م. صدور حکم قرار گرفته است. با این دلایل به حکم صادره اعتراض کرده اند.
هییت شعبه در تاریخ بالا تشکیل گردید. پس از قرایت گزارش آقای یساقی عضو ممیز و اوراق پرونده و نظریه کتبی آقای علیخانی دادیار دادسرای دیوان عالی کشور اجمالا مبنی بر: «این که طبق مقررات و موازین قانونی درخواست رسیدگی و صدور حکم شایسته را دارم.»; دادنامه شماره 9209974149600221 مورخه 28/ 02/1392 تجدیدنظرخواسته مشاوره نموده ختم رسیدگی را اعلام چنین رای می دهد: