دعوای الزام به تنظیم سند رسمی ملک، به معنی الزام فروشنده یا منتقل کنندهی ملک اعم از آپارتمان یا زمین به تنظیم سند رسمی به نام خریدار از طریق دادگاه صالح میباشد.
در واقع مطابق قانون ثبت، ثبت کلیه معاملات راجع به عین یا منافع املاکی که قبلاً سابقه ثبتی دارند اجباری است و چنانچه این معاملات بصورت اسناد عادی نظیر قولنامه منعقد شده باشد، چنین اسنادی در دادگاهها و ادارات دولتی فاقد اعتبار میباشد، لذا چنانچه ملکی از طریق بیع، هبه، صلح یا هر عمل حقوقی دیگری به صورت سند عادی به شخصی منتقل شود و منتقل کننده یا در صورت فوت، وراث ایشان از انتقال و تنظیم رسمی ملک فوق به منتقل شونده یا وراث وی امتناع کنند، اشخاص ذینفع میتوانند از طریق مراجعه به دادگاه محل وقوع ملک تقاضای الزام ممتنع به تنظیم سند رسمی ملک را تقاضا نمایند.
با توجه به اینکه دعوای الزام تنظیم سند رسمی دعوای مستقلی می باشد دادگاه صرفا در چهار چوب خواسته خواهان مکلف به رسیدگی می باشد و خارج از آن حق ورود به پرونده را چه در دادگاه چه در اجرای احکام که صرفا رای را اجرا می نماید ندارد و هرگونه اظهارنظر در خصوص باقیمانده ثمن قرارداد مستلزم طرح دعوی متقابل و یا دعوای مستقل از سوی طرف مقابل می باشد و نظر به اینکه دادگاه حق ورود ندارد در رای نیز در خصوص ثمن اظهار نظر نمی نماید چون این امر مشکلات بعدی را به دنبال دارد و چنانچه بخشی از ثمن پرداخت شده باشد و اختلاف در میزان آن بوجود آید اجرای دادنامه با مشکل اساسی مواجه خواهند بود.
مطابق اصل صحت قراردادها دعوی اثبات وقوع بیع امری عبث و غیر ضروری است؛ زیرا دادگاه می بایست به امور ترافعی رسیدگی نماید و این دعوی امری غیر ترافعی است؛ به عبارت دیگر دعوی اثبات وقوع بیع یا تصدیق صحت اعتبار مبایعه نامه عادی یا اثبات مالکیت در مورد املاکی که سابقه ثبتی و صدور سند مالکیت داشته اند قابلیت استماع را ندارد؛ آنچه در مواد 10 و 219 قانون مدنی بدان تصریح شده اصل صحت نفوذ معاملات است که از باب تحکیم قانونی است؛ بنابراین صدور حکم اعلامی بر صحت معامله اثر تملیکی ندارد و ذی نفع باید در اجرای مقررات مواد 42 47 و 48 قانون ثبت با طرح دعوی الزام به وفای به عهد و تنظیم سند رسمی انتقال نسبت به ملک مورد معامله را خواستار شود تا با رعایت تشریفات قانونی ضمن احراز وقوع بیع انتقال رسمی یابد. در مورد قسمت دوم سوال چون سهم اوقاف منتقل نمی شود طرف دعوا قرار دادن اداره اوقاف لازم نیست زیرا طرف دعوی قرار دادن یک خوانده مستلزم صدور حکم به طرفیت آن خوانده است در حالیکه در فرض سوال نیاز به حضور و محکومیت اداره اوقاف برای انتقال سهم مشاع نمی باشد.
اگر طرفین در این قید قرارداد که مابقی ثمن حین تنظیم سند پرداخت خواهد شد اختلافی نداشته باشند در این حالت اگر دادگاه بخواهد حکم الزام به تنظیم سند صادر نماید قید می نماید که این تنظیم سند همراه با پرداخت باقیمانده ثمن توسط خواهان خواهد بود و نیازی به طرح دعوای تقابل توسط خوانده نمی باشد چرا که طرفین عقد بیع وفق ماده 362 قانون مدنی ضامن تحویل عوضین هستند و همچنین توافق طرفین باید توسط دادگاه مورد توجه قرار گیرد و وقتی توافق طرفین این گونه است دادگاه نیز به آن عمل می کند مگر اینکه طرفین در پرداخت یا عدم پرداخت ثمن یا مفاد قرارداد اختلاف داشته باشند که در این حالت باید دعوای علی حده طرح شود.
صرف نظر از نوع اقدام خوانده با عنایت به اینکه در وضعیت ایجاد شده صدور حکم له خواهان فاقد اثر قانونی است به فرض صدور حکم در زمان اجرا و به لحاظ حق عینی اشخاص ثالث بر ملک موضوع پرونده امکان اجرای دادنامه وجود نخواهد داشت لذا پرونده قابلیت ادامه رسیدگی را ندارد. بدیهی است در چنین مواردی خواهان می تواند به منظور جلوگیری از بازداشت یا ترهین ملک از سوی خوانده یا اشخاص ثالث همزمان با طرح دادخواست تقاضای دستور موقت مبنی بر منع نقل و انتقال و ترهین ملک را بنماید.
اولا ـ دعاوی بطلان، فسخ یا انفساخ بیع مال غیر منقول و خسارت راجع به غیر منقول در غیر مورد عقود و قراردادها در زمره دعاوی غیر منقول است. ثانیا ـ دعوای الزام به تنظیم سند رسمی انتقال مال غیر منقول از جمله دعاوی غیر منقول است. آنچه که در مواد 20 و 21 قانون مدنی تصریح شده من جمله از حیث صلاحیت در حکم منقول است. با این توضیح که: با توجه به رای وحدت رویه شماره 31 ـ 5/9/1363 هیات عمومی دیوان عالی کشور بین دعوی مطالبه وجوه مربوط به غیر منقول ناشی از عقود و قراردادها و دعوای مطالبه وجوه مربوط به غیر منقول و نیز اجرت المثل آن در غیر مورد عقود و قراردادها قایل به تفصیل شده و قسم اول را در حکم منقول و دعاوی قسمت دوم را غیر منقول دانسته است.
هر چند از مفهوم مخالف ماده 959 قانون مدنی چنین استنباط می شود که سلب حقوق مدنی به طور جزیی و به نحو موقت در ارتباط خاص امکان پذیر است؛ ولیکن اساسا در موضوع سوال خریدار زمین (شخص ب) با کسب اجازه انتقال به غیر مطابق فروش نامه عادی ملک را به شخص (ج) فروخته است. با توجه به این که با رعایت مواد 22 70 71 و 72 قانون ثبت فروشنده سند عادی (شخص ب) مالک ثبتی ملک است؛ لذا طرفیت غیر مالک در دعوا ضرورتی ندارد و نظر اقلیت که موید این معنا است تایید می شود.
نظر به این که موضوع سوال ناظر به موردی است که خوانده پس از تصمیم مرجع قضایی به ممنوعیت در انجام معامله یک قطعه زمین را به دیگری فروخته است؛ اولا: به نوعی اهلیت نداشته و معامله مخدوش و فاسد است و به موجب ماده 365 قانون مدنی ؛ «بیع فاسد اثری در تملک ندارد». ثانیا: بر فرض ثبوت طبق بند (7) ماده 84 قانون دادرسی دادگاه های عمومی و انقلاب درامور مدنی اثر قانونی ندارد. لذا استماع دعوای الزام به تنظیم سند رسمی انتقال در مانحن فیه فاقد وجاهت قانونی است. همچنین گاهی انعقاد قرارداد جنبه کیفری پیدا می کند؛ مثل ماده 249 قانون مجازات عمومی فروش اجناس که دارای علامت معجول و همچنین محصولی که فاقد علامت اجباری است جرم است.
معامله با سند عادی با توجه به مقررات ماده 1291 قانون مدنی که مقرر می دارد: اسناد عادی در دو مورد اعتبار اسناد رسمی پیدا می کند یکی این که اگر طرفی که سند عادی علیه وی اقامه شده صدور آن را تصدیق نماید و دیگر این که صحت و اصالت مستند در محکمه به اثبات برسد مورد قبول قانونگذار است لیکن چون سند عادی است و ممکن است مورد انکار و تردید فروشنده واقع شود رویه متداول در شرایط فعلی این است که خریدار دادخواستی علیه فروشنده به الزام وی به تنظیم سند رسمی به دادگاه تقدیم و دادگاه با رسیدگی به دعوا در صورتی که صحت و اصالت مستند را احراز نماید حکم به الزام مالک به تنظیم سند رسمی انتقال به خریدار می دهد و دیگر نیازی به درخواست تنفیذ مبایعه نامه عادی نیست.
در این سوال دادخواست الزام به تنظیم سند رسمی مال غیرمنقول به دادگاه تقدیم شده است و دادگاه پس از بررسی و احراز صحت ادعای خواهان حکم به الزام خوانده به انتقال رسمی ملک صادر می کند. حال در صورتی که پس از قطعیت حکم و شروع عملیات اجرایی معلوم شود که مقداری از این ملک موقوفه است باب اعتراض به حکم قطعی در قالب اعتراض ثالث باز است و متولی موقوفه می تواند به عنوان معترض ثالث به حکم قطعی مورد اشاره اعتراض کند و حتی در صورتی که از اجرای حکم ضرری متوجه اوقاف باشد بر حسب ماده 424 قانون آیین دادرسی دادگاه های عمومی و انقلاب در امور مدنی دادگاه مربوطه می تواند با اخذ تامین از معترض اجرای حکم را متوقف کند.
فرض سوال منصرف از ماده 41 قانون ثبت اسناد و املاک مصوب 1310 با اصلاحات و الحاقات بعدی است؛ زیرا ماده مذکور ناظر بر انتقال ملک به صورت عادی به دیگری در جریان ثبت ملک یعنی پیش از سپری شدن مهلت اعتراض به ثبت است؛ بنابراین در فرض سوال که آگهی های نوبتی انجام و مدت اعتراض به ثبت نیز منقضی شده است ملک در مالکیت متقاضی ثبت ملک که عملیات ثبتی به نام وی ادامه و خاتمه یافته است مستقر شده و دادگاه او را طبق ماده 24 این قانون مالک می شناسد؛ لذا منتقل الیه که با سند عادی ملک را خریداری کرده است می تواند دعوای الزام به تنظیم سند رسمی انتقال علیه فروشنده مذکور اقامه کند و صدور حکم به انتقال ملک به خریدار فاقد اشکال به نظر می رسد. در نتیجه پاسخ به قسمت اخیر استعلام نیز موضوعا منتفی است.
دعوای الزام به تنظیم سند رسمی باید لزوما به طرفیت شخصی صورت پذیرد که سند رسمی به نام وی است؛ اما درخصوص دیگر ایادی که در نقل و انتقال ملک یا مال به عنوان فروشنده نقش داشتهاند با توجه به نسبی بودن اثر احکام ضرورتی به طرح دعوا به طرفیت آن ها از سوی خریدار نهایی نیست؛ مگر اینکه خریدار بخواهد از طرف قرار دادن آنها برای خود حقی قایل و از آن استفاده کند. بنا به مراتب فوق در فرض سوال موجبی برای عدم استماع دعوا وجود ندارد.
رسیدگی به دعوای اعتراض ثالث اجرایی برابر ماده 147 قانون اجرای احکام مدنی مصوب 1356 به صورت فوق العاده و در مرجع قضایی اجراکننده حکم به عمل می آید و رسیدگی به دعوای الزام به تنظیم سند رسمی توام با دعوای مذکور منافی رسیدگی فوق العاده به دعوای اعتراض ثالث اجرایی است. بنابراین در صورت طرح توامان این دو دعوا دادگاه مکلف است آن دو را تفکیک کند و در صورتی که برای رسیدگی به دعوای الزام به تنظیم سند رسمی نیز صلاحیت داشته باشد جداگانه رسیدگی کند؛ در هر حال صرف طرح هر یک از این دو دعوا موجب عدم استماع یا توقف دعوای دیگر نیست.
در فرض سوال که بنا به اعلام اداره ثبت املاک و اسناد ملک متنازع فیه در جریان رسیدگی به نفع یکی از بستانکاران خوانده توقیف شده است دادگاه منعی برای صدور حکم مبنی بر الزام به تنظیم سند رسمی انتقال با حفظ حقوق توقیف کننده ندارد. بدیهی است محکوم له در این فرض می تواند با اقامه دعوا در مرجع صالح در خصوص ابطال توقیف به عمل آمده از ناحیه ثالث اقدام لازم را معمول دارد؛ اما تا زمانی که این توقیف ابطال نشده باشد اجرای حکم فوق الاشعار وفق عمومات فرع بر رفع توقیف است.
با توجه به این که رسیدگی به دعاوی خلع ید و قلع و قمع فرع بر احراز مالکیت است و تا زمانی که به دعوای الزام به تنظیم سند رسمی رسیدگی نشده و رای صادره در این خصوص قطعی نشده است مالکیت رسمی خواهان محرز نیست لذا در فرض سوال دادگاه در خصوص الزام به تنظیم سند رسمی رسیدگی و نسبت به دعاوی دیگر قرار رد صادر می کند.
گرچه با توجه به ماده 22 قانون ثبت اسناد و املاک مصوب 1310 با اصلاحات و الحاقات بعدی و ماده 100 قانون اجرای احکام مدنی مصوب 1356 ملک دارای سابقه ثبتی فقط در صورتی به عنوان ملک محکوم علیه قابل توقیف است که نام وی در دفتر املاک ثبت شده باشد؛ اما مطابق ماده 101 قانون اخیرالذکر ملکی که فاقد سابقه ثبتی است و محکوم علیه به موجب حکم نهایی مالک آن شناخته شده باشد به عنوان مال وی قابل توقیف است. در فرض سوال که به موجب حکم قطعی محکوم علیه به عنوان مالک ملک دارای سابقه ثبتی شناخته شده و حکم الزام به تنظیم سند رسمی به نام وی نیز صادر شده است هرچند نام و مشخصات این فرد هنوز در دفتر املاک ثبت نشده است به نظر می رسد این ملک به عنوان مال محکوم علیه قابل توقیف است؛ زیرا حکم قطعی صادره نشانگر انتقال مالکیت از مالک رسمی که نام وی در دفتر املاک ثبت شده به محکوم له این حکم است.
اولاً مستفاد از ماده 793 قانون مدنی بیع مال مرهون غیر نافذ است و همان گونه که در رای وحدت رویه شماره 620 مورخ 20/8/1371 هیات عمومی دیوان عالی کشور آمده است همین که معامله مذکور بالقوه نافی حق مرتهن باشد کافی است. با این حال از آن جا که حفظ حقوق مرتهن مبنای این حکم است به نظر می رسد پذیرش دعوای الزام به تنظیم سند رسمی انتقال ملک مرهون مورد معامله با حفظ حقوق مرتهن فاقد اشکال باشد. رای اصراری شماره 31 مورخ 11/12/1377 دیوان عالی کشور موید این نظر است و طرف دعوا نبودن مرتهن مانع رسیدگی و صدور حکم به شرح فوق نمی باشد. ثانیا دعوای الزام به تنظیم سند رسمی انتقال ملک در صورتی که ملک مربوطه در توقیف اشخاص ثالث قرار داشته باشد مادام که از ملک رفع توقیف به عمل نیامده است با عنایت به مواد 56 و57 قانون اجرای احکام مدنی مصوب 1356 قابل استماع نمی باشد. در فرض سوال چنان چه توقیف از ناحیه اداره ثبت اسناد و املاک باشد خریدار می تواند دعوای توقف و ابطال اجراییه ثبتی به لحاظ معامله مقدم خود را اقامه نماید و در صورتی که توقیف از طرف مرجع قضایی باشد خریدار می تواند وفق ماده 146 و 147 قانون اجرای احکام مدنی مصوب 1356 اعتراض ثالث اجرایی در مرجع مذکور اقامه کند و با اثبات مقدم بودن معامله خود بر توقیف ملک نسبت به رفع توقیف اقدام نماید. هم چنین با عنایت به ملاک ماده 111 قانون آیین دادرسی کیفری مصوب 1392 در فرضی که شخصی به استناد مبایعه نامه عادی مدعی مالکیت ملک مورد وثیقه است باید به ادعای وی وفق ماده 147 قانون اجرای احکام مدنی مصوب 1356 در دادگاه حقوقی رسیدگی شود و اصحاب دعوای کیفری و از جمله دادستان در رسیدگی به ادعای مالکیت مورد وثیقه طرف دعوا می باشند.
اولا در صورتی که ملکی در توقیف اشخاص ثالث قرار داشته باشد مادام که از آن رفع توقیف به عمل نیامده است با عنایت به مواد 56 و 57 قانون اجرای احکام مدنی مصوب 1356 دعوای الزام به تنظیم سند رسمی انتقال ملک قابل استماع نمی باشد. ثانیا دعوای تحویل مبیع (مال غیرمنقول که دارای سابقه ثبت است) با توجه به رای وحدت رویه شماره 682 مورخ 1/10/1383 هیات عمومی دیوان عالی کشور پیش از تحقق مالکیت رسمی خواهان غیر قابل استماع است؛ در مورد اموال منقول تحقق مالکیت رسمی خواهان شرط نیست.
الف- صلاحیت دادگاه خانواده منحصر به بندهای هیجده گانه مذکور در ماده 4 قانون حمایت خانواده مصوب 1391 است و توسعه و تسری آن به دیگر امور و دعاوی مستلزم نص است؛ لذا در فرض سوال که زوج متعهد به انتقال یک دانگ از منزل مسکونی خود به زوجه در قالب عهد صلح یا بیع شده است؛ چنانچه این انتقال به عنوان مهریه زوجه نباشد و زوجه در این خصوص ادعایی نداشته باشد موضوع از شمول بندهای ماده 4 یادشده خارج بوده و رسیدگی به دعاوی راجع به آن در صلاحیت دادگاه خانواده نیست. ب- با توجه به اطلاق ماده 4 و بند 6 آن ماده قانون حمایت خانواده هر دعوایی که راجع به مهریه باشد صرف نظر از آن که متعهد آن زوج باشد یا غیر او در صلاحیت دادگاه خانواده است. ج- سوال مطرح شده ابهام دارد و دقیقا مشخص نیست که مقصود مرجع محترم استعلام کننده چیست؛ با این حال چنانچه پرسش راجع به صلاحیت یا عدم صلاحیت دادگاه خانواده نسبت به متفرعات امور و دعاوی داخل در صلاحیت این دادگاه باشد باید گفت هرچند موضوعات داخل در صلاحیت دادگاه خانواده منحصر به بندهای هیجده گانه ماده 4 یادشده است؛ اما چنانچه برای مثال مهریه به عنوان مبنای برخی امور و دعاوی مطروحه از سوی زوجه اعلام شود؛ مانند دعاوی الزام به تنظیم سند رسمی مهریه اثبات مالکیت و یا افراز مهریه غیر منقول (در موارد داخل در صلاحیت دادگاه) از آن جا که در این گونه دعاوی دادگاه باید ادعای زوجه در خصوص انتقال مال تحت عنوان مهریه را احراز کند با توجه به اطلاق بند 6 ماده 4 قانون حمایت خانواده مصوب 1391 این گونه دعاوی در صلاحیت دادگاه خانواده است؛ هرچند به طرفیت غیر زوج و در واقع به طرفیتی ثالثی مطرح شود که متعهد به پرداخت مهریه است. د- موارد صلاحیت دادگاه خانواده در ماده 4 قانون حمایت خانواده مصوب 1391 احصاء شده و دعوای راجع به هدایای زوجین (و نه دعاوی راجع به هدایای دوران نامزدی) از شمول موارد یادشده خارج است.
1- نظر به این که ملک مورد معامله پیش از ثبت آن در دفتر املاک به نام فروشنده و صدور سند مالکیت به نام وی فروخته شده است طرح دعوای الزام به تنظیم سند رسمی از ناحیه خریدار با توجه به ماده 22 قانون ثبت اسناد و املاک مصوب 1310 با اصلاحات و الحاقات بعدی فاقد وجاهت قانونی است و در این خصوص راه حل قانونی در ماده 41 قانون یادشده ارائه شده است که به صراحت این ماده چون متقاضی درخواست ثبت در حین عملیات و تشریفات ثبتی مورد تقاضا را کلا به دیگری منتقل کرده مکلف است در فرجه قانونی در اداره ثبت اسناد حاضر و معامله خود را کتبا اطلاع دهد. در این صورت خریدار قائم مقام متقاضی محسوب و پس از انجام تشریفات ثبتی سند مالکیت به نام خریدار صادر خواهد شد. در نتیجه دعوای الزام به تنظیم سند رسمی از طرف خریدار قابلیت استماع ندارد. 2- نظر به این که تنظیم سند رسمی انتقال ملک مشاعی ملازمه ای با تصرف مادی در ملک ندارد و از سوی دیگر الزام به تنظیم سند رسمی انتقال جزو لوازم عرفی یا قانونی معامله است و قانون گذار تصرفات حقوقی (معنوی) هر یک از شرکا نسبت به مایملک خود را در ماده 583 قانون مدنی تجویز کرده است و نیز با عنایت به این که غیر از شریکی که قدر السهم خود را فروخته است دیگر شرکا تعهدی بر تنظیم سند رسمی انتقال به خواهان فرض سوال ندارند لذا دعوا صرفا به طرفیت شریکی قابلیت طرح دارد که قدر السهم خود را به خواهان واگذار کرده است.
1- در فرض سوال که دعوای الزام به تنظیم سند رسمی ملک به طرفیت ایادی ماقبل از جمله ورثه مالک رسمی مطرح شده و با ابراز تردید ایشان نسبت به امضاء منتسب به مورث خود دادگاه بر اساس نظر کارشناسان رسمی دادگستری مبنی بر عدم تطبیق امضای منتسب به مورث حکم بر بی حقی خواهان صادر کرده است و خواهان در مدت مقرر تجدیدنظرخواهی نکرده اما یکی از خواندگان که مدعی خرید ملک از مالک رسمی بوده تجدیدنظر خواهی نموده است به نظر می رسد تجدیدنظر خواهی وی قابل استماع است. زیرا رای صادره در قسمتی که صحت مبایعه نامه منتسب به مالک رسمی را احراز نکرده موجب اضرار وی شده است. شایسته ذکر است که رسیدگی به دعوای الزام به تنظیم سند رسمی همواره منوط به احراز وقوع بیع میان خواهان و ید ماقبل وی و ایادی دیگر تا مالک رسمی است و ایادی واسطه نیز در احراز یا عدم احراز وقوع بیع ذی نفع می باشند. 2- رسیدگی دادگاه تجدیدنظر در محدوده تجدیدنظر خواهی تجدیدنظر خواه می باشد و در فرض سوال در صورت احراز حقانیت تجدیدنظر خواه رای تجدیدنظر خواسته را در قسمت راجع به عدم صحت بیع منتسب به مالک رسمی نقض و حکم بر صحت آن صادر می کند.
در صورتی که ملکی در توقیف اشخاص ثالث قرار داشته باشد مادام که از آن رفع توقیف به عمل نیامده است با عنایت به مواد 56 و57 قانون اجرای احکام مدنی مصوب 1356 دعوای الزام به تنظیم سند رسمی انتقال ملک قابل استماع نمی باشد. در فرض سوال که توقیف از ناحیه اداره ثبت بوده است خریدار می تواند به لحاظ معامله مقدم خود دعوای توقف و ابطال عملیات ثبتی را اقامه نماید و در صورت صدور حکم به نفع معترض ثالث برابر یند 4 ماده 96 آیین نامه اجرای مفاد اسناد رسمی لازم الاجرا و طرز رسیدگی به شکایت از عملیات اجرایی مصوب 1387 رفتار می شود.
نظر به این که تنظیم سند رسمی انتقال ملک مشاعی ملازمه ای با تصرف مادی در ملک ندارد و از سوی دیگر الزام به تنظیم سند رسمی انتقال جزو لوازم عرفی یا قانونی معامله می باشد و قانون گذار تصرفات حقوقی(معنوی) هر یک از شرکاء نسبت به مایملک خود را در ماده 583 قانون مدنی تجویز نموده است و نیز عنایت به این که غیر از شریکی که قدر السهم خود را فروخته است سایر شرکاء تعهدی مبنی بر تنظیم سند رسمی انتقال به خواهان فرض سوال را ندارند لذا در فرض استعلام دعوا صرفا به طرفیت شریکی که قدر السهم خود را به خواهان واگذار کرده است قابلیت طرح دارد.
با عنایت به بند الف ماده 335 قانون آیین دادرسی دادگاه های عمومی و انقلاب درامور مدنی مصوب1379و نیز بند 1 ماده 26 قانون تشکیل دادگاه های عمومی و انقلاب هریک از طرفین که از رای دادگاه متضررشده باشد حق تجدید نظر خواهی دارد. بنابراین اگر دادگاه دعوا را نسبت به برخی از خواندگان رد نماید و نسبت به برخی دیگر به نفع خواهان حکم صادر کند خوانده ای که دعوای خواهان نسبت به وی رد شده است اصولا متضرر از حکم تلقی نمی شود تا به این لحاظ امکان تجدید نظر خواهی از سوی وی وجود داشته باشد. اما در مورد مثالی که در استعلام آمده است مبنی بر اینکه دعوای الزام به تنظیم سند رسمی به طرفیت کسی که سند به نام وی است و نیز ایادی بعدی طرح و سپس دادگاه ضمن حکم به الزام مالک رسمی به تنظیم سند به لحاظ اینکه سند به نام ایادی بعدی نیست دعوای الزام به تنظیم سند را نسبت به ایشان رد کرده است به نظر می رسد گر چه دادگاه نسبت به ایادی بعدی دعوای الزام به تنظیم سند را مردود دانسته است اما مقدمه دعوای الزام به تنظیم سند دعوای وقوع بیع بوده است که دادگاه آن را احراز و بر مبنای آن حکم به الزام تنظیم سند صادر کرده است؛ بالطبع ایادی بعدی درمورد احراز وقوع بیع ذی نفع می باشند و برغم رد دعوای الزام به تنظیم سند نسبت به ایشان راجع به احراز وقوع بیع مربوط به خودشان متضرر محسوب و حق تجدید نظر خواهی خواهند داشت.
باتوجه به اینکه صدورحکم الزام به تنظیم سند رسمی یک آپارتمان از یک مجموعه منوط به اینست که آپارتمان مذکور به طریق رسمی تفکیک شده وحدود اربعه ومشاعات آن مشخص شده باشد بنابراین چنانچه خواسته خواهان الزام به اخذ صورت مجلس تفکیکی و اخذ پایان کار شهرداری باشد دادگاه باید براساس خواسته خواهان نسبت به اخذ پایان کار وتفکیک نیز مبادرت به صدور رای نماید.
1ـ تشخیص این که رسیدگی به یک دعوا منوط به رسیدگی به دعوای دیگری است حسب مورد بر عهده قاضی رسیدگی کننده است اما باید بین این موضوع و مواردی که یک امر سبب دعوای طرح شده است تفکیک نمود. به عنوان مثال در دعوای الزام تنظیم به سند رسمی اثبات وقوع معامله و مالکیت خواهان سبب دعوای مزبور است و با عنایت به بند 4 ماده 51 قانون آئین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی 1379 هر دعوایی نیازمند وجود سبب موجهه است و در نتیجه هیچگاه لازم نیست که برای اثبات این سبب دعوای جداگانه ای طرح یا به عنوان یک خواسته مستقل مطرح شود. 2- اولا: با توجه به اینکه یکی از ارکان دعوی خلاف اصل بودن ادعای مدعی است و مطابق ماده 223 قانون مدنی اصل بر صحت قراردادها است و تنفیذ صرفا ناظر به معاملات فضولی و اکراهی است لذا تنفیذ اسناد عادی تحت عنوان بیع نامه صلح نامه یا هبه نامه دعوی محسوب نشده و قابل استماع نیست. لکن چنانچه منظور خواهان اثبات وقوع معامله و اثبات مالکیت باشد در این صورت با عنایت به رای وحدت رویه شماره 569 مورخ 10/10/1370 هیات عمومی دیوان عالی کشور چنین خواسته ای (تنفیذ مبایعه نامه عادی) نسبت به املاک ثبت نشده قابل استماع است و بالعکس در مورد املاک ثبت شده این خواسته مغایر با مقررات مواد 2242 و 48 قانون ثبت اسناد و املاک بوده و غیرقابل استماع است به استثناء مواردی که به موجب قانون تجویز گردیده؛ مانند دعوای تایید تاریخ تنظیم اسناد عادی موضوع تبصره ذیل ماده 7 قانون اراضی شهری. ثانیا با توجه به پاسخ بند اولا دعوای اثبات مالکیت به ادعای تحقق بیع نسبت به املاک ثبت شده به لحاظ مغایرت با مواد 22 و 46 و 47و 48 قانون ثبت غیر قابل استماع است چون موجب مغایرت حکم با دفتر املاک ثبت و مالکیت موازی می شود و نسبت به املاک ثبت شده باید دعوای الزام به تنظیم سند رسمی انتقال اقامه شود که متضمن اثبات مالکیت و تحقق بیع هم می باشد.
1- در کلیه مواردیکه در مقام اجرای حکم بر خلاف مفاد حکم صادره دستوری داده شده ولو آنکه آن دستور انجام شده باشد باید از دستور اشتباه مستدلا عدول و با استفاده از ملاک مواد 11 و 39 قانون اجرای احکام مدنی دستور اعاده عملیات اجرایی صادر شود و در خصوص فرض سوال انتقال مال به اشخاص ثالث مانع تصحیح اشتباه به شرح فوق نمی باشد. 2-دعوای الزام به تنظیم سند رسمی نوعی دعوای الزام به انجام تعهد است که باید علیه متعهد اقامه شود و متعهد به انتقال رسمی ملک فروشنده است. بنابراین طرح این دعوا علیه خریدار بلاوجه است. با این حال در فرض سوال که فروشنده حاضر است که ملک را رسما به نام خریدار منتقل کند ولی خریدار در دفترخانه حاضر نمی شود به نظر می رسد گرچه خریدار برای تنظیم سند رسمی متعهد له است اما از آنجا که امضای ذیل سند تنظیمی در دفترخانه مقدمه اجرای تعهد فروشنده است خریدار مکلف به امضای ذیل سند با حضور در دفترخانه یا از طریق وکیل می باشد و الزام وی به این کار بلا اشکال است.
1ـ در فرض سوال که حکم بر فسخ مبایعه نامه صادر و قطعی شده ثمن نیز به خریدار مسترد شده و متعاقبا دعوای خلع ید از مبیع مطرح شده است و خوانده دعوای تقابل مبنی بر الزام به تنظیم سند رسمی انتقال همان ملک را مطرح نموده است اگر دعوای الزام به تنظیم سند رسمی انتقال به سبب همان بیعی طرح شده باشد که قبلا حکم قطعی به فسخ آن صادر شده است با توجه به اینکه تعهدات بایع از جمله تنظیم سند رسمی منوط به صحت و بقاء بیع است بنابراین با توجه به فسخ آن دعوای متقابل به لحاظ فقدان سبب محکوم به بطلان است 2-اولا سوال از حیث اینکه گفته شده مالک در برابر دعوای تقابل به حکم فسخ استناد کرده است مبهم می باشد زیرا دعوای خلع ید مالک دعوای اصلی قاعدتا متکی بر حکم فسخ مزبور بوده است ثانیا اصولا طرح دعوای اعاده دادرسی طاری از سوی کسی مطرح می شود که قبلا حکم علیه وی صادر شده است و و صرف حضوری بودن رای مانع طرح دعوای اعاده دادرسی اعم از اصلی و طاری نیست اما سایر شرایط از جمله مواعد مر بوط باید رعایت شود 3-اگر مقصود از عبارت دلیل ناگاه برآمده مذکور در استعلام این است که چون حکم فسخ حضوری بوده است بنابراین امکان طرح دعوای اعاده دادرسی نسبت به آن نیست همانگونه که در پاسخ سوال 2 گفته شده اعاده دادرسی اعم از اصلی یا طاری نسبت به حکم حضوری نیز امکان پذیر است مشروط به اینکه واجد سایر شرایط و با رعایت مواعد مربوط باشد و تشخیص اعمال مقررات ذیل ماده 434 قانون آیین دادرسی در امور مدنی حسب مورد با دادگاه رسیدگی کننده است 4-تشخیص قبول یا رد درخواست اعاده دادرسی با دادگاه صادرکننده حکم فسخ است و این دادگاه تابع تشخیص دادگاهی که دادخواست اعاده دادرسی طاری را دریافت نموده است نمی باشد 5-اعاده دادرسی طاری نسبت به حکمی که در اثناء دادرسی ارائه شده است به استناد هر یک از جهات مقرر در ماده 426 قانون آیین دادرسی در امور مدنی قابل طرح است سوال مبهم است اگر مقصود این است که مستدعی اعاده دادرسی طاری به استناد حکم دیگری که به نفع وی صادر شده است به عنوان دلیل مکتوم نسبت به حکم فسخ حضوری درخواست اعاده دادرسی کرده باشد به نظر می رسد در این حالت گرچه مکتوم بودن حکم استنادی غیر معمول است اما تشخیص آن حسب مورد به عهده دادگاه رسیدگی کننده است.
در فرض سوال که دعوای الزام به تنظیم سند رسمی پلاک 1 فرعی از 2 اصلی مطرح شده است. پس از استعلام از اداره ثبت معلوم شده است که پلاک مذکور به موجب صورت مجلس های متعدد تفکیک شده است و اداره ثبت برای پاسخ دادن اعلام کرده است که شماره قطعه و صورت مجلس تفکیکی را اعلام نمائید مورد از موارد اخطار رفع نقص نیست زیرا در هر حال خواسته از سوی خواهان تعیین شده است اما بعد از استعلام از ثبت ابهامی به وجود آمده است که برای رفع ابهام باید از وی اخذ توضیح به عمل آید.
(1 و2 و3)- مستفاد از ماده 793 قانون مدنی بیع مال مرهون غیر نافذ است و همان گونه که در رای وحدت رویه شماره 620 مورخ 20/8/1371 هیات عمومی دیوان عالی کشور آمده همین که معامله مذکور بالقوه نافی حق مرتهن باشد کافی است. با این حال چون حفظ حقوق مرتهن مبنای این حکم است به نظر می رسد پذیرش دعوای الزام به تنظیم سند رسمی انتقال ملک مرهون مورد معامله با حفظ حقوق مرتهن بلااشکال باشد. رای اصراری شماره 31 مورخ 11/12/1377 دیوان عالی کشور موید این نظر است.
گرچه با توجه به ماده 22 قانون ثبت اسناد و املاک و ماده 100 قانون اجرای احکام مدنی ملک دارای سابقه ثبتی فقط در صورتی به عنوان ملک محکوم علیه قابل توقیف است که نام وی در دفتر املاک ثبت شده باشد اما مطابق ماده 101 قانون اجرای احکام مدنی ملکی که فاقد سابقه ثبتی است و محکوم علیه به موجب حکم نهایی مالک آن شناخته شده باشد به عنوان مال وی قابل توقیف است. در فرض سوال که ملکی که سابقه ثبتی دارد اما به موجب حکم قطعی محکوم علیه مالک آن شناخته شده و حکم به الزام به تنظیم سند رسمی به نام وی نیز صادر شده است ولو نام وی هنوز در دفتر املاک ثبت نشده به نظر می رسد به عنوان مال محکوم علیه قابل توقیف است؛ زیرا حکم قطعی نشانگر انتقال مالکیت از مالک رسمی که نام وی در دفتر املاک ثبت شده به محکوم له این حکم است.
1ـ با توجه به اینکه یکی از ارکان دعوی خلاف اصل بودن ادعای مدعی است و مطابق ماده 223 قانون مدنی اصل بر صحت قراردادها است و تنفیذ صرفا ناظر بر معاملات فضولی و اکراهی است لذا تنفیذ اسناد عادی تحت عنوان بیع¬نامه صلح نامه یا هبه نامه دعوی محسوب نشده و قابل استماع نیست. لکن چنانچه منظور خواهان اثبات وقوع معامله و اثبات مالکیت باشد در این صورت با عنایت به رای وحدت رویه شماره 569 مورخ 10/10/1370 هیات عمومی دیوان عالی کشور چنین خواسته¬ای (تنفیذ مبایعه نامه عادی) نسبت به املاک ثبت نشده قابل استماع است و بالعکس در مورد املاک ثبت شده این خواسته مغایر با مقررات مواد 2242 و 48 قانون ثبت اسناد و املاک بوده و غیرقابل استماع است به استثناء مواردی که به موجب قانون تجویز گردیده؛ مانند دعوای تایید تاریخ تنظیم اسناد عادی موضوع تبصره ذیل ماده 7 قانون اراضی شهری. 2- با توجه به پاسخ بند 1 دعوای اثبات مالکیت به ادعای تحقق بیع نسبت به املاک ثبت شده به لحاظ مغایرت با مواد 22 و 46 و 47و 48 قانون ثبت غیر قابل استماع است چون موجب مغایرت حکم با دفتر املاک ثبت و مالکیت موازی می¬شود و نسبت به املاک ثبت شده باید دعوای الزام به تنظیم سند رسمی انتقال اقامه شود که متضمن اثبات مالکیت و تحقق بیع هم می¬باشد. 3- نظر به اینکه ملک مورد معامله قبل از ثبت آن در دفتر املاک به نام فروشنده و صدور سند مالکیت به نام وی فروخته شده طرح دعوای الزام به تنظیم سند رسمی از ناحیه خریدار با توجه به ماده 22 قانون ثبت فاقد وجاهت قانونی است و در این خصوص راه حل قانونی در ماده 41 قانون ثبت ارائه گردیده که به صراحت این ماده چون متقاضی درخواست ثبت در حین عملیات و تشریفات ثبتی مورد تقاضا را کلا به دیگری منتقل نموده مکلف است در فرجه قانونی در اداره ثبت اسناد حاضر و معامله خود را کتبا اطلاع دهد. در این صورت خریدار قائم مقام متقاضی محسوب و پس از انجام تشریفات ثبتی سند مالکیت به نام خریدار صادر خواهد شد. نتیجتا در شرایط حاضر دعوای الزام به تنظیم سند رسمی از طرف خریدار قابلیت استماع ندارد.
تقدیم دادخواست و اقامه دعوا به طرفیت وراث یا برخی از آنها و رسیدگی به آن منوط به ارائه گواهی حصر وراثت نیست و اگر برخی از خواندگان ایراد عدم توجه دعوا مطرح نمایند دادگاه به آن رسیدگی می¬کند و در هر حال رای صادره تنها نسبت به آن تعداد از وراث که طرف دعوا قرار گرفته¬اند واجد اثر می¬باشد. در فرض سوال چنانچه دادگاه در توجه دعوای الزام به تنظیم سند رسمی به خواندگان و وراثت آنها از فروشنده تردید داشته باشد با توجه به ماده 199 قانون آیین دادرسی در امور مدنی می تواند هر گونه تحقیقی را که در این خصوص لازم می داند از جمله استعلام از اداره ثبت احوال معمول دارد.
صدور حکم به الزام به تنظیم سند رسمی انتقال ملک علیه فروشنده ای که ملک به نام وی ثبت نشده است ولو این که دارای حکم قطعی اثبات مالکیت از مرجع ذیصلاح باشد به جهت اینکه ملک در دفتر املاک اداره ثبت اسناد و املاک به نام فروشنده ثبت نشده ممکن نیست.
الف- چنانچه روابط فیمابین تابع قانون روابط موجر و مستاجر سال 1356 بوده و مستاجر حق انتقال به غیر داشته باشد دعوی الزام به تنظیم سند رسمی تخلیه به طرفیت مالک و شخص مستاجر فاقد اشکال است و چنانچه مستاجر حق انتقال به غیر نداشته باشد دعوی الزام به تنظیم سند رسمی و تخلیه مردود است. ب و ج – پاسخ همانست که در بند الف گفته شد و در این مورد فرقی بین تخلیه و خلع ید نیست و اجرای هر دو تابع مقررات املاک مشاعی است.
متن رای: دادگاه خانواده برابر ماده 1 قانون حمایت خانواده مصوب 1391 برای رسیدگی به امور و دعاوی خانوادگی تشکیل شده و در ماده 4 این قانون موارد صلاحیت آن احصاء شده است؛ بر این اساس دعوای زوجه به طرفیت متعهد ثالث مبنی بر «الزام به تنظیم سند رسمی مال غیر منقول موضوع مهریه» که زوج طرف دعوا نیست از صلاحیت این دادگاه به عنوان یک مرجع اختصاصی و دارای صلاحیت استثنایی خارج است و مطابق اصل در صلاحیت دادگاه عمومی حقوقی است. بنا به مراتب رای شعبه اول دیوان عالی کشور که با این نظر انطباق دارد به اکثریت آراء صحیح و قانونی تشخیص داده می شود. این رای طبق ماده 471 قانون آیین دادرسی کیفری مصوب 1392 با اصلاحات و الحاقات بعدی در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور دادگاه ها و سایر مراجع اعم از قضایی و غیر آن لازم الاتباع است.
هیات عمومی دیوان عالی کشور
وکیل ملکی ـ وکیل دعاوی ملکی ـ وکیل پایه یک دادگستری ـ وکیل ملکی تهران ـ بهترین وکیل ملکی ـ وکیل در دعاوی ملکی ـ دعاوی املاک ـ دعوای املاک ـ املاک و اراضی