در تاریخ 6/1/92 خانم ف.و. به طرفیت آقای م.ش. با قیمومت آقای ش.ش. دادخواستی به خواسته صدور حکم بر فسخ نکاح به لحاظ جنون ادواری خوانده تقدیم نموده و توضیح داده که مدت 5 سال است به عقد دایم یکدیگر درآمدیم لیکن پس از مدتی متوجه جنون ادواری خوانده شدم که گواهی پزشکی قانونی پیوست مثبت صحت ادعا می باشد لذا مستندا به ماده 1121
قانون مدنی صدور رای شایسته مورد استدعاست. تصویر دادنامه شماره 321-14/5/91 دادرس دادگاه عمومی و انقلاب که به پیوست دادخواست تقدیم گردیده حاکی است که حسب درخواست دایره سرپرستی دادسرای عمومی و انقلاب حکم به حجر آقای م.ش. فرزند ع. صادر و زمان شروع حجر از سال 1382 اعلام شده است. دادخواست مطروحه در شعبه دوم دادگاه حقوقی شهرستان ثبت و مورد رسیدگی قرار می گیرد. در جلسه اول دادرسی به تاریخ 28/2/92 زوجین و نیز قیم زوج حضور یافتند و قیم خوانده لایحه ای تقدیم و طی آن مدافعات خود را بیان داشته است. خواهان اظهار داشت تقاضای صدور حکم بر فسخ نکاح فی مابین خود و خوانده را دارم و خوانده قبل از عقد مجنون بوده ولی در زمان عقد من از آن اطلاع نداشتم و تاریخ شروع به جنون همسرم از سال 1382 بوده و تاریخ عقد نکاح ما نیز 1386 می باشد و من حقوق مالی خود و نیز بچه را هم می خواهم. قیم خوانده اظهار داشت تقاضای رد دعوی خواهان را دارم و اظهارات من همان است که در لایحه گفته ام و شاهد دارم که به خواهان در زمان عقد گفته ام که فرزندم مجنون است. خواهان هم اظهار داشت من هم شاهد دارم سپس دادگاه قرار استماع شهادت شهود طرفین را صادر نموده و در این اثنا آقای ع.ع. وکیل پایه یک و مشاور حقوقی با تقدیم وکالت نامه از جانب خوانده اعلام وکالت نموده است. در جلسه دادرسی مورخ 6/4/92 که با حضور خواهان و وکیل خوانده تشکیل گردیده هر یک از آنان دو شاهد تعرفه نموده اند که در اوراق جداگانه از آنان استماع گواهی به عمل آمده و گواهان خواهان به اتفاق اظهار داشتند که خواهان در زمان وقوع عقد نکاح از جنون خوانده خبر نداشته و بی اطلاع بوده و بعد از عقد متوجه جنون شوهرش شده است و گواهان خوانده گواهی داده اند که در موقع خواستگاری و عقد جنون زوج به اطلاع زوجه رسیده است. پس از استماع گواهی گواهان طرفین خواهان اظهار داشت عرایض به شرح منعکس در پرونده است وکیل خوانده اظهار داشت خواسته خواهان فاقد وجاهت قانونی است زیرا پدر موکل از همان ابتدا مجنونیت مولی علیه خود را به اطلاع زوجه و خانواده اش رسانیده است و اعمال فسخ نکاح مطابق
قانون مدنی فوریت شرط می باشد و با عنایت به اینکه صدور حکم حجر و نصب قیم به سال ها قبل برمی گردد لذا نامبرده به فوریت به اعمال فسخ نکاح اقدام نکرده است و به علاوه زوجین صاحب فرزند شده اند و فرزندشان نزدیک به شش سال سن دارد لذا دادخواست خواهان به جهت اینکه بعد از علم اقدامی ننموده است محکوم به رد است تقاضای صدور حکم بر بطلان دعوی مطروحه را دارم. زوجه در پاسخ به سوال دادگاه که از چه زمانی متوجه شدید که در صورت جنون خوانده می توانید عقد نکاح فی مابین را فسخ نمایید اظهار داشت پس از آنکه حکم جنون را گرفتم متوجه شدم که قانون چنین حقی را برای من قایل شده است ولی از اینکه فورا می باید اقدام به فسخ کنم اطلاعی نداشتم. سرانجام دادگاه با اعلام ختم دادرسی به موجب دادنامه شماره 428-12/4/92 پس از ذکر مقدمه ای از چگونگی اقامه دعوی و اظهارات و مدافعات طرفین و اظهارات شهود آنان و اظهارات بعدی وکیل خوانده و توضیحات خواهان در جلسه اخیر دادرسی با عنایت به مجموع اوراق و محتویات پرونده و مفاد دادخواست تقدیمی و ضمایم آن و تصاویر مصدق گواهی پزشکی قانونی و دادنامه صادره پیرامون حجر خوانده و مستفاد از اظهارات شهود خواهان که موید عدم اطلاع مشارالیها از بیماری جنون خوانده در زمان وقوع عقد نکاح و آگاهی وی پس از آن تاریخ نمی باشد و هم چنین اظهارات شهود خوانده که قدر متیقن آن حاکی است که قیم و خانواده (مادر) خوانده موضوع بیماری جنون فرزند خود را به اطلاع شخص خواهان نرسانده و به صرف اعلام به خانواده زوجه اکتفا کرده اند درحالی که چنین امری نه تنها کافی نبوده مسقط حق خواهان نیز نمی باشد لذا دادگاه با احراز استقرار بیماری جنون خوانده در زمان وقوع عقد و جهل خواهان نسبت به آن و اینکه نامبرده بر اعمال فوری حق خود در جهت فسخ نکاح نیز علم و اطلاع نداشته و عرف و عادت نیز چنین نموده اند که موجبی بر تقویت نظر دادگاه می باشد لذا دعوی مطروحه را وارد تشخیص و به استناد مواد 1121 و 1131 و مفهوم مخالف ماده 1126
قانون مدنی حکم بر اعلام
فسخ عقد نکاح فی مابین اصحاب دعوی را از تاریخ تقدیم دادخواست (6/1/92) صادرواعلام نموده است. پس از ابلاغ رای صادره وکیل زوج نسبت به آن تجدیدنظرخواهی نموده که پس از طی تشریفات قانونی شعبه دوم دادگاه تجدیدنظر استان به موضوع رسیدگی و طی دادنامه شماره 1089-92 مورخ 17/9/92 با این استدلال که فسخ از وظایف دادگاه نبوده و خواهان می بایستی ابتدا خود عقد را فسخ و سپس اعلام آن را از دادگاه بخواهد هر چند رای دادگاه اعلام فسخ بوده ولی این مورد در دادخواست قید نشده و رای دادگاه خارج از خواسته خواهان بوده به هرحال دعوی برابر قانون اقامه نشده از این رو تجدیدنظرخواهی مطروحه را وارد تشخیص و ضمن نقض رای تجدیدنظر خواسته قرار رد دعوی خواهان بدوی را صادر نموده است. دادنامه اخیرالذکر در تاریخ 6/10/92 به زوجه ابلاغ شد و نامبرده در تاریخ 23/10/92 با تقدیم دادخواست نسبت به آن فرجام خواهی نموده که پس از تبادل لوایح و وصول پرونده به دیوان عالی کشور جهت رسیدگی به این شعبه ارجاع گردیده است. دادخواست فرجامی و لایحه جوابیه به هنگام شور قرایت می گردد.
هییت شعبه در تاریخ بالا تشکیل گردید پس از قرایت گزارش آقای حسن عباسیان عضو ممیز و ملاحظه اوراق پرونده مشاوره نموده چنین رای می دهد: