رای قضایی شماره 9409970907500001

رای قضایی شماره 9409970907500001

مجموعه کامل آرای قوه قضاییه

رای قضایی شماره 9409970907500001


شماره دادنامه قطعی:
9409970907500001

تاریخ دادنامه قطعی:
1394/01/23

گروه رای:
کیفری

نوع مرجع:
شعبه دیوان عالی کشور

عنوان رای:
شرط تحقق بزه شرکت در قتل

پیام رای:
برای تحقق شرکت در قتل استناد قتل به مجموع اعمال شرکا بدون توجه به هم زمانی یا تساوی و امثال آن شرط است.

رای خلاصه جریان پرونده
اوراق و محتویات پرونده محاکماتی حکایت از این دارد که برابر صورت جلسه مورخ 1387/12/11 توسط بازپرس محترم دادسرای ز. در ساعت حدود 14/40 طی تماس تلفنی پاسگاه ز. آقای بازپرس از وقوع یک فقره آتش سوزی یک دستگاه موتور سیکلت منجر به فوت شخص ناشناسی مطلع و پس از حضور در صحنه و انجام تحقیقات مقدماتی هویت شخصی متوفی ح. تعیین می گردد. آقای بازپرس در ادامه تحقیقات و بازجویی از اقرباء و نزدیکان متوفی به همسر وی به نام م. مظنون و نامبرده پس از کتمان حقیقت در مراحل اولیه و اقرار گام به گام در اظهارات بعدی نهایتا ماجرای قتل را این چنین بیان نموده است:«...شب جمعه (1387/10/09) که فردایش شنبه می شد هم قرص خواب آور انداخته بود و من به الف. گفته بودم که او (همسرم) می خواهد مرا بکشد.. . با الف. تماس گرفتم و گفتم که همسرم به من اذیت می کند و می گوید تو را خواهم کشت... و من گفتم که نه خیر من یا باید او را بکشم و یا خودم را بکشم و قرار شد که او جمعه شب (شب شنبه) بیاید به منزل ما و نمی دانم دقیقا ساعت چند بود و احتمالا ساعت 4 صبح شنبه بود که الف. آمد و درب ما را باز کرد (درب حیاط را) و درب اتاق را نیز باز کردم. یعنی او یواش زد و من بیدار شدم و درب را برایش باز کردم آن شب نیز ح. قرص خواب آور انداخته بود و من نیز یک عدد قرص انداخته بودم و الف. آمد داخل و من از پاهای ح. گرفتم و الف. نیز از شانه هایش گرفت و او را به حیاط بردیم و قرار بود که او را در چاه دستشویی منزلمان بیاندازیم و او را که داشتیم به بیرون می بردیم و در نزدیک چاه بودیم که ح. (همسرم) بیدار شد و با الف. درگیر شدند... الف. آمد و کمی با هم نشستیم و صحبت کردیم و داشتیم صحبت می کردیم که چه کنیم و الف. باز هم مخالفت می کرد ولی من گفتم که اگر بروی من خودم را خواهم کشت و او به خاطر من خواسته مرا در قتل ح. پذیرفت... ح. با الف. درگیر شد و با هم دست به یقه شدند و نتوانستیم او را به چاه بیاندازیم و من نیز بین آنها می خواستم اصلاح کنم و نمی خواستم بگذارم آنها دعوا کنند و آنها هیچ کدام بر دیگری مغلوب نشد و خسته شدند و برگشتیم خانه.. . و قرار شد که بیایند در داخل با هم صحبت کنند و من گفتم چرا دعوا می کنید و بیایید داخل با هم صحبت کنید... و من برای آنها چایی آوردم و آنها نشستند حرف زدند و چای را خوردند و دوباره حرفشان شد... با هم درگیر شدند... من دوباره نگذاشتم آنها دعوا کنند و آنها دوباره جدا شدند و در همان اتاق ورودی نشستند و خیلی صحبت کردند و فحاشی می کردند و همسرم قرص انداخته بود و در همان حال به حالت نشسته خوابید و من به الف. گفتم که اگر او بیدار شود نمی گذارد ببینیم چه می کنیم.. . بار دوم که بعد از چای بود به اتاق بزرگمان رفتیم و در آنجا ح. خوابش برد.. . در آنجا خیلی نشستیم و حدود 1 الی1:30 ساعت نشستیم و از هم گلایه می کردند و حتی ح. تریاک هم کشید و بالاخره خوابش برد و به من گفت که یک بالش برای من بیاور و من بالش را برای او آوردم و او خوابید. س: شما گفتید که در همان حالت نشسته خوابید؟ ج: در حالت نشسته خوابش می برد و پشتش بالش بود و به من گفت که بالش را به یک طرف بکش تا بخوابم و من بالش را به یک طرف کشیدم و او خوابید.. . و یک پتو رویش کشیدم و او خوابش برد و او کمی خوابید و من که دیدم خوابیده یک روسری به گلویش بستم و الف. نیز از دستهایش گرفت و یک دستمال نیز به دهانش بستم و هر دو دستمال را من بستم و پاهای ح. به طرف ورودی اتاق دراز بود. س: دستمال را که می بستید ح. بیدار نشد؟ چرا بیدار شد و خواست که داد بزند من دستمال گلویش را فشار دادم و نتوانست داد بزند و الف. نیز از دستهایش گرفته بود و دستهایش را گرفت و روی سینه اش نگه داشته بود و سپس من رفتم و از پاهای ح. گرفتم و الف. در سمت چپ ح. و تقریبا کنار سر او بود و پای راستش را روی دهانش (دهان ح.) فشار می داد و با دستهایش دستهای ح. را روی سینه اش فشار داد و نگه داشته بود و من نیز روبرو به الف. و در سمت مقابل یعنی در طرف راست ح. از پاهای او گرفته و نگه داشته بودم و او را نگه داشتیم تا جانش در آمد و مرد. (برگ 97 تا 101 پرونده) متهم دیگر پرونده الف. در تاریخ 1387/12/20 توسط مامورین انتظامی دستگیر و در تحقیقات انجام شده توسط بازپرس محترم چنین گفته است: «.. . همسر ح. با تلفن منزل خودشان به موبایل من به شماره فوق تماس گرفت و صحبت کردیم و گفت که بیا به روستا تا ح. را بکشیم و من گفتم نه و قبول نکردم و او اصرار کرد و گفت که بیا او را به چاه دستشویی می اندازیم.. . و من شب ساعت حدود 11/5 یا 12 بود که از تهران حرکت کردم.. . درب حیاط را هل دادم و باز شد و دیدم س. کنار درب اتاق منزلشان در سمت حیاط ایستاده.. . و با هم رفتیم داخل و در اتاق ورودی ح. و دو فرزندش خوابیده بودند و من گفتم بیدار نشود؟ و م. همسر ح. گفت که به او قرص خواب داده ام و از ساعت 9 خوابیده و بیدار نمی شود و من رفتم در آشپزخانه نشستم و کراک را با پیک نیک در آن جا مصرف کردم و چای هم خوردم و م. گفت که بلند شو ح. را در چاه دستشویی حیاط بیاندازیم و من گفتم می فهمند و او گفت که نه من خواهم گفت که چاه فرو ریخته و او در چاه افتاده است. سپس من از شانه های ح. گرفتم و م. همسرش نیز از پاهای ح. گرفت و او را به حیاط بردیم و در نزدیک چاه زمین گذاشتیم تا او را به چاه هل دهیم که ح. بیدار شد... در اتاق نشستیم و م. پیک نیک آورد و در آنجا ح. کمی تریاک کشید و یک پارچ شربت نیز درست کرد آورد و با هم شربت خوردیم.. . و در خفا نیز در شربت ح. قرص انداخته بود... منتظر شدیم تا ح. کم کم خوابش برد و همسرش م. بالش را از پشت ح. به زیر سرش کشید و او خوابش برد و م. روی او پتو کشید و یک پیراهن مردانه را مچاله کرد و تا کرد و روی یک روسری گذاشت و آن را کم کم نزدیک دهان ح. کرد و کم کم از زیر گردن ح رد کرد و ناگهان بر روی دهان ح. گذاشت و ح. خواست تکان بخورد که م. به من گفت که از دستهایش نگهدار و من از دستهایش نگه داشتم و دستمال دهانش را محکم بست و یک روسری نیز از گردن ح. بست و سپس من در سمت چپ ح. و در روبروی سرش قرار گرفتم و زانوی راستم را گذاشتم روی دستمال دهان ح. و فشار دادم و با دستانم نیز دستهای ح. را روی سینه اش محکم نگه داشتم و م. نیز در همین زمان در روبروی من در نقطه مقابل ح. یعنی در سمت راست ح. قرار گرفت و پاهای او را نگه داشت و در همان حال نگه داشتیم تا جانش در آمد...آقای ح. فرزند 12 ساله مقتول نزد آقای بازپرس مشاهدات خود را چنین بیان نموده است: «... و صبح بلند شدم با صدای پدرم و حدود ساعت 6 صبح بود ( به ساعت نگاه کردم ) که شنیدم پدرم از حیاط مرا صدا کرد و چند مرتبه گفت بیا که مردم و من بلند شدم و درب را کشیدم که باز کنم دیدم از بیرون قفل زده اند و رفتم از پنجره نگاه کردم دیدم که یک مرد که الف. بود با پدرم دعوا می کنند و همدیگر را می زدند و مادرم نیز آنها را از هم جدا می کرد... مادرم به نحوی دوباره آنها را از هم جدا کرد و به ما گفت که شما همین جا بخوابید و کاری نداشته باشید ما درست می کنیم و سپس سه نفری به اتاق بزرگ منزلمان رفتند و ما خوابیدیم و دیگر اصلا صدای دعوا و غیره نیامد و صدای حرف زدن هم نمی آمد و موقع رفتن نیز الف. پدرم را به آن اتاق هل داد و اگر هم صدایی می آمد من متوجه نشدم و من خوابیدم و حدود ساعت 9 یا 9/5 بود که بیدار شدم و صدای خفگی و خفه شدن می آمد و درب اتاق بزرگ را باز کردم. دیدم پدرم به پشت خوابیده سرش به طرف مشرق و دیوار حیاط بود و پاهایش در جهت مخالف بود و دستهایش روی شکم و سینه اش بود و الف. پای راستش را روی دهان پدرم تکیه داده بود و یک دستمال (روسری) دور دهانش بسته بودند و حتی من بعدا دیدم که آن را بسته اند و پشت او به طرف دیوار حیاط و سر پدرم بود و با دستانش دستهای پدرم را روی سینه اش نگه داشته بود و علاوه بر آن دور گردن پدرم نیز یک روسری بسته بودند و مادرم نیز پاهای پدرم را گرفته بود و در جهت مخالف الف. و روبروی الف. بود مادرم در سمت راست پدرم بود و پاهای پدرم را گرفته بود و الف. نیز در سمت چپ پدرم و تقریبا روبروی سرش نشسته و داشت او را خفه می کرد و حدود 5 دقیقه شاید همین صحنه را نگاه کردم و برادرم در آن حال خوابیده بود و موضوع را ندید و بالاخره پدرم جانش را از دست داد...»متهمه (م) نحوه به آتش کشیدن جنازه مقتول را این چنین توضیح داده است: «... جسد را از موتور پایین آوردیم و جسد را به پشت خواباندیم (سرش به طرف.. . و پایش به طرف شهرک) و سپس موتور را روی او انداختیم و کلاه کاسکت را نیز الف. روی سرش گذاشته بود و خود آن را از سرش برداشت و در سمت چپ وکمی پایین تر از جسد و موتور روی زمین گذاشت و بنزین روی جسد می رفت و موتور روشن بود س- از کجا می دانی که بنزین روی جسد می ریزد؟ ج- شیر بنزین باز بود و من صدای شروشر بنزین را که روی ح. می رفت را شنیدم و من کبریت نکشیدم و احتمالا الف. کبریت کشید ولی من ندیدم...» الف. نیز موضوع را به شرح زیر بیان می کند:«... و من یک دستم موتور را نگه داشتم و با دست دیگرم با همکاری س. م. جسد را از روی موتور به پایین انداختیم و جنازه را به پشت خواباندیم و سرش به طرف.. . و پاهایش به طرف شهرک بود و موتور را نیز روی او گذاشتیم و فرمان موتور به سمت پاهای جسد و لاستیک عقبش به سمت سر جسد بود و موتور را به سمت چپ آن روی جسد گذاشتیم و زین به طرف مخالف جاده و لاستیکها به طرف جاده بودند و من شیر بنزین موتور را باز کردم و در یک ظرف پلاستیک بی رنگ کوچک شاید 1 لیتری که درب هم داشت نفت آورده بودیم و م. آن را آورده بود و نفت آن را نیز روی جسد ریختیم یعنی من نفت را روی جسد و سرش و دور لاستیکها و موتور ریختم و بنزین نیز روی جسد داشت می رفت و موتور را وقتی روی جسد گذاشتیم خاموش کردیم و من فندک خودم را در آوردم و افتاد گم شد و سپس م. کبریتی به من داد و من کبریت را از او گرفتم و کبریت کشیدم و روی جسد انداختم و آن آتش گرفت...» پزشکی قانونی استان ز. در گزارش شرح معاینه جسد متوفی ضمن اعلام عدم مشاهده هر گونه آثار از جمله شیارگردنی بر روی آن به علت سوختگی حاد و شدید به جز یک مورد کانون خون مردگی به وسعت 3×6 سانتیمتر در قسمت قدامی سر با برداشت نمونه های لازم جهت سم شناسی و آسیب شناسی علت فوت را (تحت آزمایش و بررسی) اعلام نموده است (برگ 82 پرونده) و پس از انجام آزمایشات لازم طی نامه شماره 88/26 پ مورخ 1388/03/26 با توجه به منفی بودن نتیجه آزمایشات و با توجه به شرح معاینه جسد و کالبد گشایی صورت گرفته و بررسی های به عمل آمده علت مرگ نامبرده را فشار بر روی عناصر حیاتی گردن و عوارض ناشی از آن تعیین و اعلام نموده است (برگ 246 پرونده). متهمه م. در بیان آخرین دفاع نزد آقای بازپرس گفته است: « من با تهدید های همسرم ناچار به قتل وی شدم یعنی الف. همسرم را کشت و من نقشی نداشتم و الف. مرا تهدید کرده بود که با او شریک شوم و بگویم که شریک بودم در حالی که من نقشی نداشتم.» وکیل وی نیز از جمیع محتویات پرونده و نتیجه آسیب شناسی و اعمال موکلش نتیجه گرفته است که اعمال مشارالیها منجر به خروج روح و نتیجتا فوت متوفی نگردیده است و نهایتا متهمه از آقای بازپرس تقاضای عفو و گذشت و بخشش نموده است. متهم الف. نیز پس از تفهیم مجدد اتهامش دایر بر مشارکت در قتل عمدی ح. و جنایت بر مرده از طریق سوزاندن جسد متوفی با همدستی خانم م. جواب داده است:« قبول دارم و حرف خاصی ندارم و از شما کمک می خواهم.» مادر مقتول اصالتا از ناحیه خود قیمومتا از ناحیه دو فرزند صغیر وی تقاضای قصاص هر دو متهم را نموده است. آقای بازپرس در تاریخ 1388/04/04 در خصوص هر دو نفر متهم به اتهام مشارکت در قتل ح. و جنایت بر مرده از طریق سوزاندن جسد متوفی قرار مجرمیت صادر نموده است که پس از موافقت آقای دادستان دادسرای عمومی و انقلاب شهرستان الف. و صدور کیفر خواست پرونده به دادگاه های کیفری استان ز. ارسال گردیده و به شعبه اول دادگاه مرقوم ارجاع گردیده است. دادگاه کیفر خواست صادره را بدلیل عدم اظهار نظر در خصوص اتهام نامبردگان دایر بر ارتباط نامشروع و تخریب اموال مقتول دارای نقص تشخیص داده و پرونده را به دادسرا اعاده نموده است. دادسرا پس از رفع نواقص مورد نظر دادگاه و صدور قرار و کیفر خواست تکمیلی مجددا پرونده را به دادگاه ارسال نموده است. دادگاه پس از رسیدگی به پرونده و استماع اظهارات متهمین و وکلاء آنان و اظهارات گواهان و اعلام ختم رسیدگی طی دادنامه شماره 41 مورخ 1388/08/14 پس از درج خلاصه جریان رسیدگی و اظهارات و مدافعات متهمین خلاصتا به شرح زیر اقدام به صدور رای نموده است: « با توجه به این که متهمین سبق تصمیم بر ارتکاب قتل داشته و متهمه ردیف دوم بابستن روسری و دستمال به دور گردن و دهان مقتول و گرفتن پاهای ایشان و همچنین فشار دادن دستمال روی دهان توسط زانوی متهم ردیف اول همراه با گرفتن دست های مقتول نظر به اظهارات خود متهم ردیف اول به شرح اوراق 135 و 136 پرونده و همچنین اظهار صریح ایشان بدین مضمون که زمانیکه زانوی خود را روی دهان مقتول گذاشته بود او نفس می کشید ما نگه داشتیم تا جانش در آمد من با زانویم دستمال دهانش را فشار دادم تا دیگر نفس نکشید (برگ 140 پرونده) و با عنایت به اظهارات هر دو متهم به شرح صورتجلسه رسیدگی مورخه 1388/08/13 که اعلام داشتند که هریک به تنهایی قادر به قتل مقتول نبوده اند و به لحاظ این که هر دو طرف قصد و اراده قتل را داشته اند و در به قتل رساندن مقتول به نحوی مشارکت داشته اند به نحوی که در صورت عدم مشارکت قتل واقع نمی گردید. لذا دفاعیات وکیل متهم ردیف اول موثر در مقام دفاع نبوده و ضمن رد آن با احراز مجرمیت متهمین از جهت اتهامات انتسابی به استناد بند الف ماده 206 و 215 و 219 و 257 و 265 قانون مجازات اسلامی و با ملحوظ نظر وحدت رویه شماره 31 مورخ 1365/08/20 دیوان عالی محترم کشور به تجویز بند 4 ماده 231 همان قانون به جهت حصول علم با توجه به قراین و امارات به شرح فوق الذکر و همچنین احراز مجرمیت ایشان به جرایم انتسابی دادگاه حکم به قصاص نفس هر دو متهم بوسیله اولیای دم پس از اذن ولی امر مسلمین صادر و اعلام می دارد.. . دادگاه ولی دم کبیر را به پرداخت فاضل دیه متهم ردیف اول و نیز سهم صغار از اولیاءدم موظف نموده است و نیز در خصوص سایر اتهامات متهمین به شرح کیفر خواست رای مقتضی صادر نموده است با اعتراض وکلای متهمین نسبت باین دادنامه پرونده به دیوان عالی کشور ارسال و به شعبه پانزدهم (این شعبه) ارجاع گردیده است. این شعبه دیوان عالی کشور پس از رسیدگی طی دادنامه شماره 1388/162/15 مورخ 1388/12/24 به شرح زیر اقدام بصدور رای نموده است: « در خصوص اعتراض و تجدیدنظر خواهی آقای م. پ.ر و خانم ف.م به ترتیب به وکالت تسخیری الف. و س. م. نسبت به دادنامه شماره 0041- 1388/8/14 صادره از شعبه اول دادگاه کیفری استان ز. در محکومیت موکلان خود با توجه به محتویات پرونده و اظهارات و اقاریر متهمان به داشتن رابطه نامشروع ایراد و اعتراضی به دادنامه تجدیدنظر خواسته از این حیث وارد نیست و لذا در این قسمت رای صادره بر محکومیت تجدیدنظرخواهان تایید می گردد. لیکن در مورد اتهامات دیگر محکومان به شرکت در قتل و به آتش کشیدن جسد و موتور سیکلت اولا در مورد قتل با عنایت به اظهارات متهمان بالاخص اظهارات صریح الف. بر این که من زانویم را گذاشتم روی دستمال دهان ح. و فشار دادم و با دستهایم دستهای ح. را روی سینه اش نگهداشتم س. پاهای او را گرفته بود به همین حال نگهداشتیم تا جانش درآمد و اظهارات س. بر این که «الف. کنار سر او بود و پای راستش را روی دهانش فشار می داد و من هم پاهایش را نگه داشتم تا جانش درآمد» اظهارات فرزند مقتول «الف. داشت او را خفه می کرد» ثانیا در خصوص به آتش کشیدن جسد (جنایت بر مرده) و موتور سیکلت با توجه به اظهارات صریح الف. بر این که «جسد را از موتور پایین انداختیم- موتور را روی او گذاشتیم من شیر بنزین موتور را باز کردم فندک را در آوردم افتاد گم شد م. کبریت به من داد آن را گرفتم کبریت کشیدم روی جسد انداختم آتش زدم برگشتیم» علی هذا با توجه به مراتب بالا محکومیت م. به شرکت در قتل و جنایت بر مرده و به آتش کشیدن موتور سیکلت خلاف قانون بوده فلذا مستندا به بند 4 از شق ب ماده 265 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب رای صادره در این قسمت به مشارکت متهمان به ارتکاب جرایم مذکور نقض و پرونده جهت رسیدگی مجدد در مورد اتهام متهمان به قتل و جنایت بر مرده و آتش کشیدن موتور سیکلت مقتول به شعبه دیگر هم عرض دادگاههای کیفری ز. ارجاع می گردد. پرونده پس از اعاده از دیوان عالی کشور جهت رسیدگی مجدد به شعبه هفتم دادگاه کیفری استان ز. ارجاع گردیده است. دادگاه در جلسات متعدد با حضور شاکی و وکیل او متهمین و وکلاء آنان به پرونده رسیدگی نموده است شاکی تقاضای قصاص هر دو متهم را نموده است متهمین و وکلاء آنان هر یک به نوبه خود اتهام مباشرت در قتل را به دیگری نسبت داده و سعی نموده اند خود را به عنوان معاون معرفی نمایند. علی رغم این که متهمه (م) در قبال تفهیم اتهام مشارکت در قتل و جنایت بر میت و تحریق اموال او گفته است: اظهارات و گفته های قبلی خود را قبول دارم و بیچاره شدم و خانواده پاشیده شده است و متهم (الف.) در پاسخ این سوال که آیا به تنهایی حریف وی بودی یا خیر؟ گفته است: نه خیر به تنهایی ده (10) نفر مثل من را می زد. دادگاه نهایتا پس از اعلام ختم رسیدگی طبق دادنامه شماره 0051 مورخ 1389/09/16 اتهام متهمین را مشارکت در قتل تشخیص و باستناد مواد 204 و 206 و 215 و 219 و 257 و 265 و بند 4 ماده 231 قانون مجازات اسلامی به جهت حصول علم و یقین قضایی و اقناع وجدانی حکم بر قصاص نفس (اعدام با چوبه دار) هر دو متهم در خصوص اشتراک در قتل عمدی ح. صادر و اعلام نموده است و نیز متهم الف. را در خصوص جنایت بر میت و تحریق اموال مباشر تشخیص و به تحمل سه سال حبس با احتساب ایام بازداشت قبلی و در خصوص اتهام جنایت بر میت با استظهار از ماده 214 قانون آیین دادرسی کیفری مستندا به فتاوی و نظر مشهور فقهاء عظام به پرداخت یکصد دینار دیه محکوم نموده است و متهمه (م) را در خصوص معاونت در تحریق موتور سیکلت متوفی به تحمل شش ماه حبس تعزیری محکوم و در خصوص معاونت در جنایت بر میت نامبرده را تبریه نموده است سپس بر اثر اعتراض و تجدیدنظرخواهی وکلاء محکوم علیهما پرونده به دیوان عالی کشور ارسال و به شعبه پانزدهم (این شعبه) ارجاع گردیده است این شعبه طبق دادنامه شماره 0425 مورخ 1390/08/18 این بار با عنایت به اظهارات و دفاعیات متهمین که هر یک دیگری را مباشر در قتل دانسته و اعمال ارتکابی او را موجب مرگ مقتول اعلام کرده است. دادنامه معترض عنه را از حیث این که اعمال کدام یک از آنان موجب ازهاق نفس مقتول گردیده ناقص و مستلزم کسب نظر کمیسیون پزشکی قانونی اعلام و با نقض دادنامه پرونده را جهت تکمیل تحقیقات و رفع نقص مذکور به شعبه صادر کننده دادنامه منقوض ارسال نموده است. شعبه هفتم دادگاه کیفری استان ز. پس از کسب نظریه کمیسیون پزشکی قانونی که اعلام کرده است تعیین عامل و شخص فشارنده بر عناصر حیاتی گردنی از وظایف پزشکی قانونی نمی باشد و این امر می بایست طی تحقیقات قضایی و انتظامی مشخص گردد بر اساس دادنامه شماره 0058 مورخ 1390/12/17 به اتفاق آراء قضات محترم شعبه به جهت حصول علم و یقین قضایی اتهام مشارکت در قتل متهمان موصوف را محرز تشخیص داده و حکم بر قصاص نفس(اعدام) صادر نموده است و متهم ردیف اول را به اتهام مباشرت در تحریق موتور سیکلت به استناد ماده 676 قانون مجازات اسلامی به 3 سال حبس تعزیری و متهمه ردیف دوم را به اتهام معاونت در تحریق موتور سیکلت باستناد ماده 726 قانون مزبور به تحمل 6 ماه حبس تعزیری و نیز متهم ردیف اول را از جهت جنایت بر میت با استظهار از ماده 214 قانون آیین دادرسی کیفری و به استناد فتاوای فقهاء مشهور منفردا به پرداخت یکصد دینار محکوم نموده و در خصوص م. از جهت معاونت در جنایت برمیت قرار منع تعقیب صادر نموده است با اعتراض وکلاء محکوم علیهما پرونده برای بار سوم به دیوان عالی کشور ارسال و به این شعبه (شعبه پانزدهم) ارجاع گردیده است. این بار شعبه پانزدهم دیوان عالی کشور (این شعبه) حسب مفاد دادنامه شماره 708 مورخ 1391/2/5 با بیان ایراد شکلی مبنی بر این که شعبه دوم دادگاه کیفری استان ز. بدون تشکیل جلسه رسمی و اخذ دفاعیات متهمین و وکلای آنان و استماع درخواست اولیاء دم و قبل از انجام تحقیقات مجدد متعاقب نظریه پزشکی قانونی در خصوص لزوم تشخیص عامل ازهاق نفس از مقتول به طریق انجام تحقیقات قضایی مبادرت به صدور رای نموده است مستندا به بند دوم از شق ب ماده 265 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری دادنامه معترض عنه را نقض و پرونده را جهت رسیدگی مجدد به شعبه صادر کننده دادنامه منقوض ارجاع نموده است. در این مرحله ق. به عنوان وکیل تعیینی از ناحیه متهمه م. معرفی و وارد رسیدگی پرونده گردیده است و در لایحه تقدیمی با اشاره به این که احدی از فرزندان صغیر مقتول به نام ف. به سن قانونی رسیده از دادگاه خواسته است تا اظهارات مشارالیه را اصالتا بلاواسطه استماع نماید. دادگاه طی جلسات مورخ 1392/04/05 و 1392/08/13 با حضور اولیاءدم و وکیل آنان متهمین و وکلاء آنان نماینده دادستان به موضوع رسیدگی کرده است. ف. فرزند اول مقتول که به سن قانونی رسیده ضمن اعلام شکایت از متهمین در خواست قصاص آنان را نموده است دادگاه پس از استماع اظهارات هر یک از حاضرین در دادگاه متهمین و وکلا آنان ختم رسیدگی را اعلام نموده است و طی دادنامه شماره 0061 مورخ 1392/09/20 پس از درج خلاصه جریان رسیدگی به پرونده و اظهارات نماینده دادستان و شکات و وکیل آنان و مدافعات متهمین و وکلاء آنان با نظر اکثریت اعضاء (4 نفر) با استدلال منعکس در دادنامه مجرمیت هر دو نفر متهم ( الف و م. ) را در خصوص مشارکت در قتل ح. محرز تشخیص و ضمن اصرار بر دادنامه شماره 900997240530058 - 1390/12/17 رای بر محکومیت آنان به مجازاتهای مندرج در آن را انشاء نموده است. سپس وکلاء محکوم علیهما نسبت به دادنامه اخیر اعتراض و تجدیدنظرخواهی نموده اند که پرونده پس از وصول به دفتر دیوان عالی کشور و جری تشریفات لازم جهت رسیدگی به این شعبه ارجاع گردیده هر یک از وکلاء متهمین در لایحه اعتراضیه سعی کرده است عامل ازهاق نفس مقتول و خروج آخرین رمق حیات وی را ناشی از اعمال طرف مقابل دانسته و اعمال و رفتار موکل خود را بی تاثیر در تحقق قتل مقتول تبیین نماید. مشروح لوایح هنگام شور قرایت خواهد گردید. هیات شعبه در تاریخ بالا تشکیل گردید. پس از قرایت گزارش آقای جعفر قدیانی عضوممیز وملاحظه اوراق پرونده و نظریه کتبی آقای مهرداد حبیبی دادیار دیوان عالی کشور اجمالا مبنی بر تایید و ابرام دادنامه درخصوص دادنامه شماره 0061 – 1392/09/20 تجدیدنظر خواسته مشاوره نموده چنین رای می دهد.

رای شعبه دیوان عالی کشور
اعتراض پ. به وکالت از الف. و ق. به وکالت از م. نسبت به دادنامه شماره 0061 مورخ 1392/09/20 صادره از شعبه دوم دادگاه کیفری استان ز. با عنایت به محتویات پرونده و اظهارات و اقاریر صریح متهمین در شرح واقعه وارد نیست زیرا هر یک از وکلاء محترم سعی کرده است با عطف توجه به مفهوم قتل یعنی ازهاق نفس در صدد اثبات این مطلب برآیند که اعمال و رفتار کدامیک از دو نفر آخرین اعمال موجب خروج روح از بدن مقتول بوده است. در صورتی که در موضوع این پرونده بحث شرکت مطرح می باشد و در بحث شرکت استناد قتل به مجموع اعمال شرکاء بدون توجه به هم زمانی یا تساوی و امثال آن ملاک عمل است. قتل ح. حاصل خوراندن قرص خواب بستن روسری به گردن پر کردن دهان او با روسری و پارچه یا پیراهن داخل آن (این اعمال توسط م. انجام شده است) گرفتن دستان او و فشار زانو بر دهان پر شده اش (توسط الف) بوده است یعنی مجموع این اعمال منتهی به ازهاق نفس او گردیده است و این مصداق بارز شرکت در جنایت است. هر دو محکوم علیه با قصد و اراده قبلی و سبق تصمیم به قتل مقتول اقدام به اعمال و رفتار فوق نموده اند و با این اعمال قصد و تصمیم آنان تحقق یافته است. بنابراین دادنامه معترض عنه وفق موازین و شرعی تشخیص گردید معترضین نیز مطلب موجه و مدللی که موجب تزلزل و تخدیش و در نتیجه نقض آن گردد ارایه ننموده اند از جهت رعایت اصول و قواعد دادرسی نیز ایرادی بر آن وارد نمی باشد لذا به استناد بند الف ماده 265 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری ضمن رد اعتراض معترضین دادنامه معترض عنه را تایید و ابرام می نماید. ضمنا با عنایت به این که فرزند دیگر مقتول به نام م.ح. به سن قانونی رسیده لازم است اجرای احکام نظر او را در خصوص درخواست قصاص یا شقوق دیگر کسب و طبق آن عمل نماید.
رییس شعبه 15 دیوان عالی کشور- اعضاء معاون
جعفرقدیانی- مرتضی شریفی-سید صالح سجادی

قاضی:
جعفر قدیانی , سید صالح سجادی , مرتضی شریفی , مهردادحبیبی

منبع
سامانه ملی آرای قضایی

مواد مرتبط با این رای

ماده 206 ـ در مواردی که اشاره مفهوم نباشد یا قاضی به زبان شخصی که سوگند یاد می کند آشنا نباشد و یا اداءکننده سوگند قادر به تکلم نباشد دادگاه به وسیله مترجم یا متخصص امر مراد وی را کشف می کند.

مشاهده ماده 206 قانون مجازات اسلامی

ماده 215 ـ بازپرس یا دادستان در صورت صدور قرار منع یا موقوفی تعقیب باید تکلیف اشیاء و اموال کشف شده را که دلیل یا وسیله ارتکاب جرم بوده و یا از جرم تحصیل شده یا حین ارتکاب استعمال و یا برای استعمال اختصاص داده شده است تعیین کند تا حسب مورد مسترد ضبط یا معدوم شود. در مورد ضبط دادگاه تکلیف اموال و اشیاء را تعیین می کند. همچنین بازپرس و یا دادستان مکلف است مادام که پرونده نزد وی جریان دارد به تقاضای ذینفع و با رعایت شرایط زیر دستور رد اموال و اشیاء مذکور را صادر نماید: الف ـ وجود تمام یا قسمتی از آن اشیاء و اموال در بازپرسی یا دادرسی لازم نباشد. ب ـ اشیاء و اموال بلامعارض باشد. پ ـ جزء اشیاء و اموالی نباشد که باید ضبط یا معدوم گردد. در کلیه امور جزایی دادگاه نیز باید ضمن صدور حکم یا قرار یا پس از آن اعم از اینکه مبنی بر محکومیت یا برائت یا موقوفی تعقیب متهم باشد در مورد اشیاء و اموالی که وسیله ارتکاب جرم بوده یا در اثر جرم تحصیل شده یا حین ارتکاب استعمال و یا برای استعمال اختصاص یافته است باید رای مبنی بر استرداد ضبط یا معدوم شدن آن صادر نماید. تبصره 1 ـ متضرر از قرار بازپرس یا دادستان یا قرار یا حکم دادگاه می تواند از تصمیم آنان راجع به اشیاء و اموال مذکور در این ماده شکایت کند و طبق مقررات در دادگاه های جزایی شکایت خود را تعقیب و درخواست تجدیدنظر نماید هر چند قرار یا حکم دادگاه نسبت به امر جزائی قابل شکایت نباشد. تبصره 2 ـ مالی که نگهداری آن مستلزم هزینه نامتناسب برای دولت است یا موجب خرابی یا کسر فاحش قیمت آن می گردد و حفظ مال هم برای دادرسی لازم نیست و همچنین اموال ضایع شدنی و سریع الفساد حسب مورد به دستور دادستان یا دادگاه به قیمت روز فروخته می شود و وجه حاصل تا تعیین تکلیف نهایی در صندوق دادگستری به عنوان امانت نگهداری می گردد.

مشاهده ماده 215 قانون مجازات اسلامی

ماده 219 ـ دادگاه نمی تواند کیفیت نوع و میزان حدود شرعی را تغییر یا مجازات را تقلیل دهد یا تبدیل یا ساقط نماید. این مجازات ها تنها از طریق توبه و عفو به کیفیت مقرر در این قانون قابل سقوط تقلیل یا تبدیل است.

مشاهده ماده 219 قانون مجازات اسلامی

ماده 257 ـ کسی که چند نفر را به یک لفظ قذف نماید هر کدام از قذف شوندگان می تواند جداگانه شکایت نماید و در صورت صدور حکم محکومیت اجرای آن را مطالبه کند. چنانچه قذف شوندگان یکجا شکایت نمایند بیش از یک حد جاری نمی شود.

مشاهده ماده 257 قانون مجازات اسلامی

ماده 265 ـ حد مصرف مسکر هشتاد ضربه شلاق است.

مشاهده ماده 265 قانون مجازات اسلامی

مرجع خدمات حقوقی وکیلیک

VAKILIK.COM