آقای الف. ق. ک. با وکالت آقای م. ک. دادخواستی به طرفیت خواندگان 1- ع. 2- م. 3- م. 4- ع. 5- م. 6- م. شهرت همگی ص. 7- ع.ف. (و.م.الف. ص. ) به خواسته اعتراض ثالث (طاری ) نسبت به دادنامه شماره 88/00765 موضوع پرونده کلاسه 880921 شعبه اول دادگاه تجدیدنظر استان خراسان شمالی و الغاء دادنامه موصوف تقدیم دادگاه تجدیدنظر استان خراسان شمالی نموده اند وکیل خواهان در شرح دادخواست توضیح داده که در اثنای دادرسی پرونده کلاسه 920361 شعبه دوم دادگاه عمومی شهرستان.. . استان گلستان با موضوع ابطال مبایعه نامه از ناحیه خواهان پرونده موصوف به دادنامه 88/765 صادره از شعبه اول دادگاه تجدیدنظر استان خراسان شمالی استناد گردیده که دادنامه موصوف در تایید دادنامه 88/304 پرونده کلاسه 87/1630 شعبه دوم دادگاه عمومی شهرستان بجنورد صادر گردیده بود لذا با عنایت به اینکه دادنامه استنادی مشارالیه به حقوق موکل اینجانب که به عنوان اصحاب دعوی شرکت نداشته خلل وارد نموده لذا به عنوان شخص ثالث اعتراض طاری نموده و با عنایت به اینکه درجه دادگاه رسیدگی کننده پایین تر از دادگاه محترم تجدیدنظر استان که صادرکننده رای قطعی معترض عنه بوده می باشد دادخواست مربوطه به مرجع تجدیدنظر خراسان شمالی تقدیم گردید رسیدگی به شعبه اول دادگاه تجدیدنظر استان محول گردیده است در تاریخ 1393/02/17 با حضور وکیل معترض ثالث و دو نفر از خواندگان به اسامی م. و ع. ص. تشکیل گردیده است وکیل خواهان اظهار داشته اظهارات و دفاعیات اینجانب به شرح دادخواست تقدیمی است با این توضیح که موکلین اقدام به خرید مغازه و زمین از مورث خواندگان (مرحوم الف. ص. ) می نمایند و ثمن معاملات پرداخت می گردد و مبیع نیز توسط مرحوم الف. ص. به تصرف موکلین درآمده حالیه بعد از گذشت حدود 14 سال احدی از
ورثه مرحوم الف. ص. دادخواستی در دادگاه عمومی.. . به کلاسه 920361 شعبه دوم به خواسته ابطال مبایعه نامه به طرفیت موکلین مطرح رسیدگی نموده و درحین دادرسی نیز به دادنامه هایی از دادگاه بدوی بجنورد و مرجع تجدیدنظر مبنی بر اثبات حجر مورث خویش استناد نموده است که اینجانب دادنامه اثبات حجر استنادی چون به حقوق موکلین خلل وارد نموده و موکلین طرف دعوی نبوده اند اعتراض طاری نموده و مراتب اعتراض به دادنامه استنادی خواندگان و نقض آن به شرح ذیل می باشد اولا ادعای حجر مرحوم الف. ص. توسط همسر مرحوم خانم ع.ف. به نمایندگی از دیگر
ورثه مطرح گردیده که با تحقیقات صورت پذیرفته و اخذ نظریه کمیسیون پزشکی و معاینات صورت گرفته ادعای حجر مطروحه به موجب دادنامه استنادی رد گردیده که با اعتراض خانم ف. در مرجع محترم تجدیدنظر استان تایید گردیده لذا رسیدگی مجدد به موجب دادنامه معترض عنه از موارد اعتبار امر مختومه بوده و مشمول بند 6ماده 84 ق آ د م می باشد ثانیا بعد از انجام معاملات مورث خواندگان مرحوم الف. ص. مدعی غبن در معامله گردیده که با استخدام وکیل رسمی دادگستری تقاضای فسخ معاملات خویش را نموده که ادعای وی نیز به موجب احکام مستند دعوی رد گردیده که این اقدام مشارالیه نیز از موارد صحت عقلی وی می باشد چرا که شخصی که محجور بوده نمی توانسته شخصا اقدام به اعطای وکالت نماید ثالثا مرحوم الف. ص. به موجب احکام مستند دعوی با اثبات و صحت معاملات واقع شده محکوم به انتقال
سند رسمی پلاک معاملات صورت گرفته شده است و به علاوه مرحوم الف. ص. خود حجر خود را قبول نداشته و اقدام به اعتراضات متعدد کرده است لذا با توجه به جمیع مراتب و با عنایت به اینکه تا سال 1386 قدر متیقن آن مرحوم دارای سلامت روحی و روانی بوده است نقض رای صادر را خواستارم و اگر حجری هم صورت گرفته بعد از سال 86 بوده است سپس خوانده خانم م. ص. اظهار داشته مادرم در.. . دادخواست داده و رد شد اما بعدا در بجنورد آمدیم ساکن شدیم و من در بجنورد دادخواست دادم و درخواست حجر پدرمان را کردم مدارک بیمارستانی وی را از.. . جمع کردیم و آوردیم پزشکی قانونی معرفی شد پزشکی قانونی پس از معاینه وی او را محجور اعلام کرد و سال شروع حجر را هم سال 1372 اعلام نمود خواسته معترضین ثالث را قبول ندارم معترضین ثالث وجه مغازه های خریداری شده را از پدرم هم پرداخت نکرده اند خوانده دیگر بنام ع. ص. اظهار داشته اظهارات بنده هم به شرح دفاعیات خواهرم م. می باشد ادعای معترض ثالث را قبول ندارم سپس وکیل معترض ثالث اظهار داشته درخصوص معاملات همان گونه که احدی از خواندگان اعلام نمود
اصل چک در ید آن ها بوده باید به بانک مراجعه می کردند و نسبت به وصول آن اقدام می کردند به علاوه
قولنامه های تنظیمی مابین موکلین و مرحوم مورث ایشان به امضاء مادر آن ها خانم ع.ف. و برادرشان رسیده است که در زمان معامله صحت آن را تایید کرده اند دادگاه طی تصمیم شماره 51 – 1393/02/20 با این استدلال که اعتراض ثالث نسبت به دادنامه 765 – 1388/06/03 این دادگاه که در تایید دادنامه 304 – 88/02/31 شعبه دوم دادگاه عمومی (حقوقی) بجنورد صادر و طی آن حکم حجر مرحوم الف. ص. مورث خواندگان صادرگردیده و از آن فرجام خواهی شده و شعبه 23 محترم دیوان عالی کشور طی دادنامه 299 – 1389/07/05 دادنامه شعبه اول تجدیدنظر را تایید نموده با عنایت به اینکه دادگاه صادرکننده رای قطعی شعبه 23 دیوان عالی کشور می باشد و شعبه مذکور باید اجازه رسیدگی صادر کند لذا ضمن عدول از اقدامات انجام شده پرونده را به دیوان عالی کشور (شعبه 23 ) ارسال نموده است که شعبه بیست و سوم دیوان عالی کشور طی دادنامه 333 – 1392/06/16 با این استدلال که رسیدگی دیوان شکلی است و با ابرام دادنامه فرجام خواسته از سوی دیوان رای صادره از سوی محاکم قطعیت پیدا می کند نه اینکه دیوان رای قطعی صادر می نماید با توجه به مراتب صریح ق آد م در فصل دوم از باب پنجم اعتراض ثالث به دادگاه صادرکننده رای قطعی تقدیم می شود و موضوع قابل طرح در دیوان عالی کشور نبوده و به شعبه اول دادگاه تجدیدنظر استان خراسان شمالی که اشتباها خراسان رضوی قیدشده است جهت ادامه رسیدگی اعاده نموده است دادگاه سپس رسیدگی ادامه داده است و نهایتا طی دادنامه 960 – 1393/08/01 با این استدلال که اولا ادعایی حجر مرحوم الف. ص. توسط همسر مرحوم خانم ع.ف. به نمایندگی از دیگر
ورثه در پرونده 214 – 1385/508 شعبه اول دادگستری.. . مطرح رسیدگی گردیده که با تحقیقات صورت گرفته و نظریه پزشکی قانونی و مصاحبات انجام شده ادعای حجر رد گردیده است که توسط مرجع تجدیدنظر استان گلستان تایید شده است و موضوع اعتبار امر مختومه را پیدا کرده است و مرحوم الف. ص. پس از آن مدعی غبن در معامله گردیده که دعوی وی رد شده و این حکایت از سلامت وی در هنگام معامله دارد ونیز مرحوم ص. حجر خویش را قبول نداشته و اقدام به طرح دعاوی متعدد نموده است با بررسی محتویات پرونده اولا سابقه حجر در دادگستری استان گلستان رد شده بنابراین رای از جهت زمان و تاریخ حجر به نحوی تداخل با آن رای قطعی باشد صحیح نمی باشد و اینکه حدوث شرایط حجر که جنون اعلام شده ممکن است در آن زمان وجود نداشته ولی بعدا حادث گردیده که گواهی کمیسیون پزشکی قانونی استان خراسان شمالی نیز موید همین موضوع است و جنون را در سال 1378 حداقل مربوط به یکسال قبل از آن دانسته است و لذا دعوی خواهان ها را وارد دانسته و مستندا به مواد 419 و 425 ق آ د م دادنامه های شماره های 810304 شعبه سوم حقوقی بجنورد و دادنامه شماره 880765 شعبه اول تجدیدنظر خراسان شمالی که در مقام تایید دادنامه بدوی صورت گرفته را بدین نحو نقض که چون در تاریخ 1387/02/03 کمیسیون پزشکی قانونی خراسان شمالی بیماری را مربوط به یکسال قبل از تاریخ معاینه دانسته و تاریخ جنون 1386/02/03 – اعلام می گردد و نهایت اینکه رای صادره به شرحی که ذکر شد نقض می شود یعنی تاریخ حجر 1386/02/03 می باشد و رای سابق از سال 1372 اعلام شده است نقض می شود که در این مرحله آقای ع. ص. و غیره از رای صادره فرجام خواهی نموده اند و عنوان داشته اند که در رابطه با اعتبار امر مختومه با توجه به اینکه حجر از امور حسبی بوده و در امور حسبی مراجعه و دعوی به معنای اخص وجود نداشته و مفهوم مخالف ماده 40 و 41
قانون امور حسبی دلالت بر این امر داشته که امکان تغییر در تصمیم اخذ شده وجود خواهد داشت و... صرف نظر از اینکه این موضوع در رای دیوان عالی کشور و دادنامه 299/89 – اشاره شده که در پرونده مطروحه در شهرستان.. . و تشکیل کمیسیون 1387/02/03 مدارک بالینی موجود نبوده که منجر به رد حجر گردیده النهایه پس از ارسال مدارک از بیمارستان.. . به کمیسیون پنج نفره تشخیص داده شده و اعتبار امر مختومه در مانحن فیه قابل استماع نمی باشد در رابطه با ایراد دیگر مبنی بر طرح دعوی فسخ نیز مسموع نیست زیرا بحث اثبات حجر از امور فنی و شخصی بوده که می بایست مرجع صالح که پزشکی قانونی است تعیین تکلیف نماید زیرا تنها اشاره به دعوی فسخ بیانگر صحت و سلامت مورث اینجانبان نمی باشد بلکه اگر به ثمن معامله توجه گردد غبن افحش صورت پذیرفته و تنها به دلیل عدم فوریت در اعمال
خیار دعوی رد شده است لذا خود این موضوع نیز قرینه ای بر عدم سلامت روحی و روانی مورث اینجانبان می باشد و.. . که پس از تبادل لوایح و ارسال پرونده به دیوان عالی کشور جهت رسیدگی به این شعبه (23) ارجاع گردیده است. هییت شعبه در تاریخ بالا تشکیل گردید پس از قرایت گزارش آقای احمدی عضو ممیز و اوراق پرونده مشاوره نموده چنین رای می دهد: