رای قضایی شماره 9309970908400319

رای قضایی شماره 9309970908400319

مجموعه کامل آرای قوه قضاییه

رای قضایی شماره 9309970908400319


شماره دادنامه قطعی:
9309970908400319

تاریخ دادنامه قطعی:
1393/06/09

گروه رای:
کیفری

نوع مرجع:
شعبه دیوان عالی کشور

عنوان رای:
شرط عدم استماع انکار پس از اقرار

پیام رای:
در صورتی که اقرار نزد حاکم صورت گرفته باشد انکار آن مسموع نیست.

رای خلاصه جریان پرونده
حاکی است که آقای ک.پ. با وکالت آقای خ. و ع.ق. با وکالت آقای س.ش. متهم به مشارکت در قتل عمدی مرحوم ع.الف. از طریق آتش زدن در تاریخ 1392/01/02 ؛ مطابق گزارش 1392/01/02 مرجع انتظامی در ساعت 3:30 یک مورد آتش سوزی انجام گرفته مامورین به محل اعزام و مشاهده می کنند که مقدار وسایل و البسه سوخته در حیاط منزل و تراس وجود دارد. اهالی در محل جمع بودند. از همسران متهم ع.ق. به اسامی ر.س. و گ.ش. تحقیق می شود می گویند: در شب همان روز شخصی به نام ع.الف. در نبود شوهرشان مهمان آن ها بوده که در همان اتاق آتش گرفته به تنهایی خوابیده بود و بنا به اظهارات خانم های مذکور شخصی به نام ک.پ. در روز گذشته با آن ها درگیر می شود و آن ها را تهدید به آتش زدن منزل­شان می نماید. ع.الف. که در اتاق خواب بود آتش گرفته و از اتاق فرار می کند توسط ر.س. خاموش می شود که توسط اورژانس به بیمارستان منتقل می گردد به دلیل سوختگی 80 درصد حال وی وخیم گزارش می گردد. آتش به وسیله ریختن بنزین بر روی رختخواب که مقتول در آن خواب بوده محقق شده است. خانم م.الف. مادر مقتول شاکی می شود. قاضی کشیک دستور تحقیق از ع.ق. و همسرش گ.ش. را صادر می نماید. ع.ق. اظهار داشته: در هنگام حریق در منزل نبودم در ییلاق بودم. ع.الف. دوست صمیمی من بود با ک.ق. مشکل دارم او مزاحم خانوادگی ماست. خانم گ.ش. می گوید: در شب حادثه شوهرم در خانه نبود. ع. شب آمد و آن جا خوابید. در ساعت 6 غروب آقای ک.پ. با ع.الف. درگیر شد و از حضور ع. در منزل ما مطلع بود و حتی می گفت ع. را می کشم. در هنگام حریق من کسی را ندیدم. در هنگام حریق شوهرم در ییلاق ق. بود. خانم ر.س. هم می گوید: زمانی که ع.پ. به اتفاق همسرش م. منزل ما آمدند شوهرم ع.ق. منزل بود. شوهرم با ع.الف. احوال پرسی کرد. تا ساعت 22/30 شب شوهرم و ع.الف. و ع.پ. با هم در منزل ما بودند. شوهرم آخر شب گفت من می روم ییلاق پیش پدر و مادرم و از منزل خارج شد. در تحقیق بعد معلوم می شود خانم گ.ش. تمام واقعیت را نگفته علت آن را ترس عنوان می کند. حضور ع.پ. را کتمان کرده است. ه.الف. برادر مقتول می گوید: هنگام انتقال برادرم به بیمارستان از وی سیوال کردم چه کسی آتش زد؟ گفت آقایان ع.پ. و ک.پ. و ک.خ. وی را آتش زده اند. به لحاظ وجود اختلاف در همان روز و قبل از حادثه هم با هم درگیر شده بودند. این اظهارات زمانی است که مقتول هنوز زنده است. ر.س. هم می گوید: در حال سوختن بود (ع.الف.) به من گفت مرا به بیمارستان برسانید نگذارید بمیرم و از ع.پ. و ک.پ. حرف می زد و می گفت که آن ها مرا آتش زدند. شوهرم شب بعد از سال تحویل به ییلاق رفت. در دادسرا به خانم ر.س. و گ.ش. و ع.ق. اتهام مشارکت در ایراد ضرب و جرح عمدی و شروع به قتل تفهیم می نماید. آن ها اظهارات قبلی خود را تکرار می کنند و منکر اتهامات مذکور می گردند. پس از فوت مصدوم دادسرا به ع.ق. اتهام قتل عمدی مرحوم ع.م. تفهیم می کند که وی منکر می شود و در اداره آگاهی نیز ع.ق. منکر می شود و می گوید: ک.پ. مزاحم همسرم من شده بود و لذا در دادگاه حریق تحت بررسی می باشد. در همان روز وقتی ک. ع. را دید به وی فحش داد با هم درگیر شدند و ع. هم چراغ نیسان ک. را شکست و ک. سوار نیسان شد و فرار کرد. بعد ک. با موبایل من تماس گرفت گفت هر جا ع. را ببینم با ماشین می زنم و می کشم. من هم گفتم خودتان می دانید به من ربطی ندارد. پس از آن من به ییلاق ق. رفتم. فردا صبح یکی از آقایان در ییلاق موضوع را تعریف کرد. آن شب ع.پ. به خانه ما آمده بود به همراه خانواده اش بود و آقای خ. به همسرم گ. گفته بود که می خواهد زنش را که طلاق داده دوباره عقد کند ولی ع.الف. مانع می شود. به همین دلیل او را می کشم. نمی دانم ع. را چه کسی و یا چه کسانی سوزانده اند. از ع.پ. و ک.پ. و ک.خ. شاکی هستم. از ک.خ. تحقیق می شود او نیز منکر می گردد و می گوید تا کنون ع. را ندیده ام!! ولی در محل این حرف ها هست که بین ع.الف. و گ.ش. رابطه وجود دارد. کلا گ. در محل از وضعیت خوبی برخوردار نمی باشد. ک.ق. هم که باجناق ع.ق. است (زن ک. و زن ع.ق. خواهرند). به منزل ع.ق. رفت و آمد کرد تا این که بین آن ها اختلاف افتاد و گ. از ک. شکایت کرد. من در زمان قتل از پنج شنبه 1392/01/01 در منزل زن اولم تا غروب روز جمعه 1392/01/02 بودم (ع.خ.). از ع.پ. نیز تحقیق می شود او هم منکر می گردد و مدعی است که هیچ گونه دخالتی در قتل نداشته است و می گوید: عصر ساعت 16 به منزل ع.ق. رفتیم نه ع. آن جا بود و نه ع.ق.. متهمین در دادگاه نیز منکر اتهام مشارکت در قتل عمدی مرحوم ع.الف. می باشند (صفحه 72 الی 91). خانم ز.ج. همسایه ع.ق. می گوید که ر.س. در حال خاموش کردن ع. بود و گ.ش. هم در حال خاموش کردن اتاق بود. ع.الف. مدام می گفت ک.پ. مرا آتش زد. خانم ر.ج. نیز همین مطالب را بیان می نماید. خانم ع.خ. همسر ک.خ. نیز می گوید: ک. در روز پنجشنبه بعدازظهر ساعت 15 یا 16 به منزل من آمد شب را در منزل من بود بیرون نرفت. صبح جمعه 1392/01/02 یکی به خ. زنگ زد گفت خانه ع.ق. را آتش زده اند. از ک. پرسیدم چه کسی تلفن زد؟ گفت ب.ج.. خانم س.س. می گوید: شب پنج شنبه ع.ق. به همراه همسرش گ. برای عید دیدنی به منزل ما آمد ساعت حدود 21/30 از منزل ما خارج شد. خانم ر.ش. همسر مطلقه ک.خ. هم می گوید: از گ. شنیده ام که گفت شوهر سابقم (ک.پ.). گفت اگر ع. با ر.ش. ازدواج کند ع. را می کشم. الف.الف. برادر ع.الف. می گوید: از برادرم در بیمارستان سیوال کردم برادرم گفت تا ساعت یک نصف شب نگهبانی دادم وقتی خوابم گرفت متوجه شدم که چیزی ترکید پس از بیدار شدن از خواب دیدم آتش گرفته دیدم که ک. آتش زده و فرار کرد. او لحظه برگشت به من نگاه کرد دیدم که ک.پ. می باشد. کارشناسان آتش نشانی اظهار داشته که: پخش مواد نفتی از نوع بنزین توسط شخصی یا اشخاصی خاص بوده کانون حریق نیز در یک دست رختخواب معین می نماید. پزشکی قانونی پس از معاینه جسد علت مرگ را عفونت منتشر شده ناشی از سوختگی اعلام می کند. یکی از مامورین آتش نشانی هم می گوید: وقتی رسیدیم ع. را در پتو پیچیده بودند تمام بدنش به غیر از سر و صورتش سوخته بود و از دست ک. می نالید. می گفت: خواب بودم یکی آمد مرا آتش زد فرار کرد. می گفت: ک. مرا آتش زد. مامور دیگر آتش نشانی هم با اندک تفاوتی همین مطالب را تکرار می کند. ک.پ. ابتداء منکر می شود و می گوید: هیچ رابطه نامشروعی با گ. نداشته ام. ولی قبلا گ. به من گفته بود که خواهرم ب. را به ازدواج شوهرش ع.ق. دربیاورم و او هم از ع.ق. طلاق بگیرد تا با من ازدواج کند که من قبول نکردم و رفت علیه من شکایت کرد. ع.الف. همیشه در منزل ع.ق. رفت و آمد داشت. گ. هم در محل سوء شهرت داشت. وقتی مردم می گویند با ع. رابطه داشت در دادسرا نیز ک.پ. همین مطالب را تکرار می کند. در تاریخ 1392/01/17 ف.ج. قیم موقت صغار از سوی بازپرسی معین می شود و اعلام شکایت می کند. پس از بررسی های دادسرا و مرجع انتظامی بالاخره متهمان ک.پ. و ع.ق. لب به اعتراف گشوده می گویند: با تبانی و همکاری یکدیگر در شب حادثه وارد محل خواب ع. شده و با مقداری بنزین که از قبل تهیه نموده بودند ع. را آتش می زنند و علت و انگیزه خود را اختلاف ک.پ. با ع. و رابطه نامشروع همسر ع.ق. با ع.الف. عنوان می نمایند. مدعی هستند که می خواستیم او را بترسانیم ولی این اتفاق افتاد. ک.ق. می گوید: پس از آتش سوزی هر دو نفرمان فرار کردیم. ع. در حالی که می سوخت به طرف حیاط آمد و مرا دید و شناخت (این اظهارات با اظهارات ع.الف. کاملا مطابقت دارد که با برادرش الف. صحبت کرد می گفت ک. مرا آتش زد. الف. می گوید از کجا می گویی؟ گفت برگشت به من نگاه کرد من شناختم). سپس می گوید: با ق. تماس گرفتم گله کردم. ق. گفت من نمی توانم با او مقابله کنم حریف او نیستم به من کمک کن تا او را بترسانیم. در همان شب 1392/01/02 پس از تماس ع.ق. ساعت 1 به منزل او رفتم دیدم کنار تیر چراغ برق ایستاده گفت این ظرف که بطری پلاستیکی است و تا نصف پر است بگیر. من بطری را گرفتم و درب اتاقی که ع. خوابیده بود باز کردم با ع.ق. وارد شدیم. ع. خوابیده بود. من بنزین را روی عورت او ریختم تا او را بترسانیم اما ع.ق. کبریت را کشید به روی وی انداخت که آتش گرفت با هم فرار کردیم. ع. آتش گرفت در حال فرار بودیم که ع. بلند شد من برگشتم نگاه کردم مرا دید. ع.ق. نیز همین مطالب را تکرار می کند و می گوید: آن شب ییلاق رفتم ساعت 24 برگشتم. وارد اتاق شدم دیدم گ. و ع. زیر لحاف با هم خوابیده اند. ماجرا را به ک. گفتم او گفت برویم ع. را بترسانیم. بعد می گوید: دروغ گفتم. با ک. تماس گرفتم او آمد من یک بطری پلاستیکی که قبلا بنزین تهیه کرده بودم به ک. دادم با هم وارد اتاق شدیم. سپس می گوید: اظهاراتم تحت فشار نمی باشد. در تاریخ 1392/03/08 در بازسازی صحنه ک.پ. گفته های خود را تکرار می کند. در تاریخ 1392/05/06 بازسازی صحنه ادامه می یابد و در این روز ع.ق. در پاسخ به سیوالات طفره می رود و فقط به موضوع دعوای ک. با ع. می پردازد و مدعی می شود که در آن شب به ییلاق رفته است ولی ک.پ. مجددا اقاریر سابق خود را تکرار می کند و صحنه را بازسازی می نماید و مدعی می شود که وکیل ع.ق. به او یاد داده که اقرار نکند تا بتوانم تو را تبریه نمایم. پس از معرفی متهمان به زندان ک.پ. طی نامه­ای[که] از زندان ارسال کرده ادعا نموده که ع.ق. به وی گفته قتل را تو به گردن بگیر تا من آزاد شوم. آنگاه من با فروش زمین ها برای تو رضایت می گیرم. در تاریخ 1392/05/27 که دادگاه مجددا تشکیل گردید متهمان ع.ق. و ک.پ. هر دو منکر اتهام قتل عمدی می شوند. هم چنین اقاریر قبلی خود را تکذیب می نمایند و ک. می گوید به لحاظ تطمیع و حفظ آبروی عروس­شان اقرار کرده و الآن هم حاضر است قتل را با نصف پول وعده داده شده گردن بگیرد. دادرس جانشین بازپرس بخش حریق قرار مجرمیت ع.ق. و ک.پ. را به اتهام مشارکت در قتل عمدی مرحوم ع. صادر می کند. پس از موافقت دادستان پرونده به شعبه 12 ارجاع می شود. این شعبه در تاریخ 1392/08/15 با حضور هییت حاکمه و نماینده دادستان و اولیای دم و متهمان در معیت وکلای خود تشکیل می گردد. پس از قرایت کیفرخواست توسط نماینده دادستان سپس اولیای دم بر شرکت اصدار و درخواست قصاص متهم را می نمایند. سپس متهم ک.پ. منکر اتهام مشارکت در قتل عمدی مرحوم ع. می شود. اقاریر خود را مبنی بر تطمیع و فشار در مراحل تحقیق اعلام می کند ولی بعدا می گوید به خاطر پول اقرار کردم. سپس وکیل وی به دفاع می پردازد و ع.ق. نیز منکر اتهام مشارکت در قتل عمدی مرحوم ع. می گردد و می گوید: مطابق اظهارات مامورین اورژانس ک. او را سوزانده است می گوید من به ک. نگفتم که پول می دهم خود ک. به من پیشنهاد داد پول بده تا من قتل را به گردن بگیرم. دادگاه مجددا در تاریخ 1392/10/04 تشکیل می شود. همسران ع.ق. اظهارات قبلی خود را تکرار می نمایند. مطلب جدید ندارد. دادگاه پس از جری تشریفات دادرسی و با استدلالی که انتساب اتهام قتل عمدی را به هر دو متهم محرز دانسته و هر دو متهم را قصاص نفس محکوم می کند. این رای مورد اعتراض و تجدیدنظرخواهی خ.خ. به وکالت از ک.پ. و ع.ق. با وکالت س.ش. واقع و جهت رسیدگی به دیوان عالی کشور ارسال که به این شعبه ارجاع می گردد و این شعبه پس از بررسی به شرح آتی رای صادر می نماید:

رای شعبه دیوان عالی کشور
با توجه به محتویات پرونده و کیفیات منعکس در آن در خصوص تجدیدنظرخواهی خ.خ. به وکالت از آقای ک.پ. و س.ش. به وکالت از آقای ع.ق. نسبت به رای مذکور چون از سوی آنان دلیلی که موجب نقض دادنامه باشد ارایه نگردیده مطالب ابرازی در مراحل دادرسی بیان نشده و از لحاظ رعایت مقررات دادرسی هم ایراد موثری ملاحظه نمی شود و نظر به اقاریر متهمان در بعضی از مراحل که نشان دهنده تبانی آن ها با یکدیگر برای کشتن ع.الف. می باشد و جالب این که اظهارات و اقاریر آن ها با یکدیگر مطابقت دارد. انکار بعد از اقرار هم در جایی است که متهمان در حضور حاکم اقرار نمایند بعد در حضور حاکم انکار کنند نه این که در دادسرا یا مرجع انتظامی اقرار کنند و در دادگاه منکر شوند. اظهارات یکی از همسران ع.ق. به نام خانم ر.س. و مامورین آتش نشانی و همسایه ع.ق. مبنی بر این که مقتول در حال سوختن می گفت ک.پ. مرا آتش زد. حضور متهم ع.ق. در ییلاق هم توسط خود ایشان مردود اعلام شده و می گوید سر شب رفتم به ییلاق و آخر شب برگشتم. خود این مطلب نشان از تبانی متهمین با یکدیگر برای کشتن ع. می باشد و سایر قراین و امارات موجود و دلایل استنادی دادگاه رای معترض عنه قابل خدشه نمی باشد لذا به استناد بند الف ماده 265 قانون آیین دادرسی دادگاه های عمومی و انقلاب در امورکیفری رای تجدیدنظرخواسته تایید می گردد.
شعبه 24 دیوان عالی کشور - رییس و مستشار
ابراهیم لشکری - علی شوشتری

قاضی:
ابراهیم لشکری , علی شوشتری

منبع
سامانه ملی آرای قضایی

مرجع خدمات حقوقی وکیلیک

VAKILIK.COM