در تاریخ 9/8/91 آقای ن.ح. به طرفیت خانم م.د. با ولایت آقای م.د. دادخواستی به خواسته فسخ نکاح تقدیم و توضیح داده که به موجب سند نکاحیه شماره 2741 دفترخانه.. .. یزد با زوجه خوانده در تاریخ 3/12/89 ازدواج دایم نموده ام متعاقب عقد نکاح متوجه جنون موضوع ماده 1121
قانون مدنی در زوجه گردیده ام که زوجه و خانواده اش این موضوع را از اینجانب کتمان نموده اند لذا به استناد ماده مرقوم تقاضای صدور حکم به فسخ نکاح را نموده است. مستند دعوی تصویر دادنامه شماره 275 ـ 91 شعبه چهارم دادگاه حقوقی یزد بوده که مستندا به مواد 1208و 1214
قانون مدنی و 57 قانون امور حسبی حکم به حجر خانم ب.د. به درخواست اداره سرپرستی دادگستری شهرستان یزد صادر گردیده و زمان شروع حجر هم متصل به زمان صغر اعلام شده است و نظریه کمیسیون پزشکی قانونی استان یزد هم به پیوست دادخواست تقدیم شده است. دادخواست مطروحه در شعبه هشتم دادگاه حقوقی یزد ثبت و مورد رسیدگی قرار می گیرد در جلسه دادرسی مورخ 2/11/91 که با حضور خواهان ولی قهری زوجه خوانده تشکیل گردیده خواهان اظهار داشت خواسته به شرح دادخواست تقدیمی است سه روز بعد از عقد فهمیدم که همسرم قرص می خورد و دکتر ر. به من گفت که به درد عروسی کردن نمی خورد در سال 89 بود که رفتیم دکتر و این طوری به من گفت. ولی قهری زوجه اظهار داشت قبلا در پرونده
طلاق که آقای ح. درخواست
طلاق داده بود و به پزشکی قانونی معرفی گردید و پزشکی قانونی چند تا نامه به پزشک داده بود که رفتیم و آقای ح. به پزشک نرفته بود و ایشان قبلا در جریان مریضی دخترم قرار داشته است و با پدرش هم همکار بودیم و خبر داشتند و اطلاع کامل راجع به بیماری دخترم داشتند و ازآنجاکه دلال برای خواستگاری فرستادند 5 6 ماه مهلت دادیم که خوب یکدیگر را بشناسند و قبلا هم این مطالب را در پرونده
طلاق گفته ام و سلامتی خواهان هم برای من مشخص نشده است و ایشان به دکتر مراجعه نکرده است و در زمانی که باهم بودند یعنی یک ماه باهم رفت وآمد داشتند تحت فشار روحی شدید بعد از ازدواج قرارگرفته است و بدتر شده است چون که یک ماه بعد از ازدواج تقاضای
طلاق کردند و با توجه به اینکه دلال داشتیم و از دو طرف اطلاع کامل داشته چرا تقاضای
طلاق کرده اند با اینکه اطلاع از مریضی دختر من داشتند. با درخواست خواهان مخالف هستم و مطیع قانون می باشم. سپس دادگاه پرونده
طلاق مطروحه را از بایگانی مطالبه و پس از وصول خلاصه آن به کلاسه 900326 همان شعبه را در صورت مجلس مورخ 6/12/91 منعکس که پرونده مذکور حکایت دارد که آقای ن.ح. در تاریخ 14/2/90 دادخواست به طرفیت خانم م.د. به خواسته صدور گواهی عدم امکان سازش تقدیم و علت تقدیم دادخواست را بیماری روحی و روانی خوانده و عدم تفاهم و عدم امکان سازش اعلام داشته است و سرانجام به موجب دادنامه شماره 174 ـ 90 مورخ 27/11/90 به لحاظ عدم اهلیت خوانده قرار رد دعوی خواهان صادر گردیده و دادنامه مذکور هم به قطعیت رسیده است سرانجام دادگاه ختم رسیدگی را اعلام و به موجب دادنامه شماره 1638 ـ 8/12/91 پس از ذکر مقدمه ای از چگونگی اقامه دعوی به استدلال اینکه اولا:
خیار فسخ حقی است که دارنده آن باید اعمال کند و فسخت را بگوید و در صورت وقوع فسخ از طرف ذوال
خیار دادگاه صحت وسقم آن را بررسی می کند و درخواست صدور حکم فسخ نکاح از طرف دادگاه وجاهت قانونی ندارد و در دعوی مطروحه دلیلی بر وقوع فسخ نکاح از طرف خواهان ارایه نشده است. ثانیا ـ مدعی ابتدا در پرونده کلاسه 900326 همین دادگاه در تاریخ 14/12/90 تقاضای صدور گواهی عدم امکان سازش جهت اجرای صیغه
طلاق را کرده و به شرح دادنامه 174 ـ 7/12/90 قرار رد دعوی او صادرشده است که دلالت بر پذیرش عقد نکاح از طرف زوج دارد نه فسخ آن. ثالثا:
خیار فسخ فوری است و اگر طرفی که
حق فسخ دارد بعد از اطلاع به علت فسخ نکاح را فسخ می کند
خیار او ساقط می شود رابعا : بر اساس رای صادره از شعبه چهارم حقوقی یزد به شرح دادنامه 275 ـ 91 که مورد استناد خواهان قرارگرفته حکم به حجر خانم ب.د. به لحاظ سفاهت صادر و زمان شروع آن متصل به زمان صغر اعلام شده است نه به لحاظ جنون زوجه بنابراین و با توجه به اظهارات طرفین در جلسه دادرسی و مخالفت مدعی علیه با درخواست خواهان و عنایت به اصل صحت و لزوم عقود دعوی خواهان را غیر وارد تشخیص و به استناد ماده 1257
قانون مدنی رای بر بطلان دعوی خواهان صادر نموده است. پس از ابلاغ رای صادره زوج نسبت به آن تجدیدنظرخواهی نموده که پس ازانجام تشریفات قانونی شعبه چهارم دادگاه تجدیدنظر استان یزد به موضوع رسیدگی و طی دادنامه شماره 193ـ 92 مورخ 16/3/92 اعتراض تجدیدنظرخواه را غیر موجه تشخیص و ضمن رد آن دادنامه تجدیدنظرخواسته را تایید نموده است. دادنامه اخیرالذکر در تاریخ 28/3/92 به زوج ابلاغ شد و نامبرده به توسط وکیل خود در تاریخ 18/4/92 با تقدیم دادخواست نسبت به آن فرجام خواهی نموده که نسخه ثانی دادخواست و ضمایم آن به فرجام خوانده ابلاغ شد ولی لایحه جوابیه ای از ایشان در پرونده مشهود نیست. پرونده پس از وصول به دیوان عالی کشور جهت رسیدگی به این شعبه ارجاع گردیده است. دادخواست فرجامی به هنگام شور قرایت می گردد.