در خصوص تجدیدنظرخواهی آقای ع.ل. به وکالت از آقای ر.ی. نسبت به دادنامه شماره 9009972186901104 مورخ 25/11/1390 صادره از شعبه 1019 دادگاه عمومی جزایی تهران که منجر به صدور قرار موقوفی تعقیب متهمین آقایان ف.ش. و م.م. از اتهام مشارکت در تحصیل مال از طریق نامشروع و ی.الف. ف.الف. م.م. م.ر. ف.و. م.ح. خ.و. خانم م.ه. ازاتهام معاونت در تحصیل مال از طریق نامشروع به لحاظ شمول مرور زمان گردیده است. از عطف توجه به اوراق متشکله پرونده و در وصف وقوع بزه منتسب نظر به اینکه بزه تحصیل مال از طریق نامشروع موضوع ماده 2 قانون تشدید مجازات مرتکبین ارتشاء اختلاس و
کلاهبرداری مصوب 1367 چهره و مصداقی از مصادیق اکل مال به باطل بوده که در منع و حرمت آن آیات و روایات متعددی نازل و وارد گردیده است و فاعل چنین فعلی قابل تعزیر شناخته شده اند بر این مبنا به نظر می رسد جرم اخیر البیان از زمره جرایم تعزیری باشد که جرم انگاری آن ریشه در احکام فقهی و شرعی داشته گو اینکه اساسا و به مستفاد از اصول و مقررات حاکم بر مرور زمان انقضای مواعد مشروحه در ماده 173 قانون آیین دادرسی دادگاه های عمومی و انقلاب در امور کیفری مصوب 1378 در وصف جمع بودن دیگر شرایط قانونی وقتی موجب سقوط دعوای عمومی جرم و موقوفی تعقیب یا اجرا می گردد که به وسیله هر اقدام تحقیقی و تعقیبی توسط مقام ذیصلاح قطع نشده باشد و الا در مواردی که اقدامات قاطع مرور زمان معمول و یا اساسا و قانونا تعقیب جزایی موکول به اجازه مراجع معین یا منوط به رسیدگی و تعیین تکلیف موضوع در مرجع صالح دیگری است مرور زمان متوقف و مدتی که تعقیب جزایی به علل مذکور معلق بماند جزء مدت مرور زمان محسوب نخواهد شد و نظر به اینکه عقیده به شمول مرور زمان تعقیب بنحو ا
طلاق و بدون لحاظ مواردی که موجب انقطاع مرور زمان گردیده اصولا منتج به نتیجه ای خواهد گردید که کسی ملتزم به آن نخواهد بود بدین توضیح که در غالب پرونده هایی که به لحاظ وفور جرایم ارتکابی با وسعت و دامنه این جرایم و یا کثرت قربانیان جرم اقدامات تعقیبی تا هنگام صدور حکم قطعی لا محاله مستلزم مدت زمان قابل ملاحظه ای بوده و از طرفی عقیده به شمول مرور زمان بدون لحاظ اموری که موجب قطع جریان مرور زمان می گردد موجب بلا تعقیب و کیفر ماندن متهمین و مجرمان شده که قطعا این امر مطمح نظر و خواست واضعین قانون نبوده است. بر همین مبنا در سیستم هایی که قایل به مرور زمان در تمامی جرایم اند تحقق آن مقید به شرایطی و از جمله عدم قطع مرور زمان گردیده است. از این منظر قانونگذار در ماده 176 قانون آیین دادرسی دادگاه های عمومی و انقلاب در امور کیفری مصوب 1378 برای قضات و مامورین که به موجب قانون موظف به تعقیب رسیدگی و اجرای حکم می باشند و با فعل یا ترک فعل خود موجب قطع مرور زمان نشده و در نتیجه موجبات عدم تعقیب یا اجرای حکم به واسطه شمول مرور زمان را فراهم آورند حسب مورد مجازات کیفری و انتظامی و اداری در نظر گرفته است. در مانحن فیه نیز گرچه در ظاهر مواعد مقرر در قانون منقضی گردیده است لیکن اقدامات تحقیقی و تعقیبی مقامات ذی صلاح از قبیل اقدامات تعقیبی جهت جمع آوری دلایل و شناسایی و دستگیری متهمین و غیره و جملگی موجب قطع جریان مرور زمان گردیده و طبیعتا مدت زمان هایی که قطع شده نمی باید به حساب آورده شود. بناء علی هذا نظر به عدم شمول مرور زمان در مورد بزه انتسابی دادگاه ضمن پذیرش تجدیدنظرخواهی به عمل آمده با استناد به بند 2 قسمت (ب) ماده 257 قانون آیین دادرسی دادگاه های عمومی و انقلاب در امور کیفری مصوب 1378 دادنامه تجدیدنظرخواسته را نقض و پرونده جهت ادامه رسیدگی به دادگاه صادر کننده قرار منقوض اعاده می نماید رای دادگاه قطعی است.
رییس شعبه 68 دادگاه تجدیدنظر استان تهران - مستشاردادگاه
مسعودی مقام - بیک وردی