رای قضایی شماره 9309970908100053

رای قضایی شماره 9309970908100053

مجموعه کامل آرای قوه قضاییه

رای قضایی شماره 9309970908100053


شماره دادنامه قطعی:
9309970908100053

تاریخ دادنامه قطعی:
1393/04/30

گروه رای:
حقوقی

نوع مرجع:
شعبه دیوان عالی کشور

عنوان رای:
فرجا خواهی از قرار رد دعوا

پیام رای:
هرچند قرار رد دعوا در قانون آیین دادرسی مدنی به عنوان یکی از قرارهای قابل فرجام خواهی نیامده است اما این قرار قابلیت فرجام خواهی را دارد.

رای خلاصه جریان پرونده
بدوا فرجام خواه با وکالت وکیل فوق در تاریخ 22/7/91 دادخواستی به طرفیت فرجام خواندگان به خواسته اثبات مالکیت مقوم به مبلغ پنج میلیون و یک هزار تومان و ابطال مبایعه نامه عادی مورخ 12/5/90 بین خواهان و خوانده دوم مقوم به سیصد و ده هزار تومان و الزام به تنظیم سند رسمی شش دانگ یک قطعه زمین مشتمل بر خانه به شماره ثبتی 1558 اصلی 447/6 واقع در بخش 31 گیلان مقوم به سیصد و ده هزار تومان به استناد مبایعه نامه و استشهادیه و شهادت شهود و محتویات پرونده کلاسه 910244 شعبه دوم دادگاه حقوقی آستارا که تصویر مصدق آن ها ضمیمه دادخواست شده تقدیم دادگاه عمومی آستارا نموده بدین توضیح که موکل به موجب مبایعه نامه عادی 11/4/90 یک قطعه زمین مشتمل بر خانه دو طبقه به مساحت 447 مترمربع از خوانده اول خریداری می کند و پس از مدتی به دلیل احتیاج شدید به پول مبلغ پنج میلیون و هشت صد هزار تومان از خوانده دوم تقاضای قرض برای مدت سه ماه می نماید این خوانده در قبال تضمین مبلغ پرداختی موکل را نسبت به تنظیم مبایعه نامه و معامله صوری یک قطعه زمین (خریداری شده از خوانده اول) مشتمل بر خانه فوق به مبلغ سی میلیون تومان می کند (عین عبارت دادخواست نوشته شد) و در پرانتز می نویسد (ارزش واقعی مورد معامله بالغ بر صد و چهل میلیون تومان است) و سپس انتقال سند رسمی آن بنام خود از سوی موکل اجبار می نماید (عین عبارت دادخواست) و قرار بر این می باشد تا درصورتی که موکل مدت مذکور وجه دریافتی را مسترد نماید خوانده نیز حاضر به استرداد مورد معامله و سند انتقال رسمی بنام موکل گردد که خوانده در حال حاضر برای دریافت طلب خویش و انتقال سند بنام موکل امتناع دارد مضاف بر آن نسبت به اقامه دعوی و اخذ حکم خلع ید علیه خوانده ردیف اول برآمده و مبادرت به پیگیری عملیات اجرایی نسبت به پلاک نموده لذا تقاضای صدور حکم می شود.
رسیدگی به شعبه دوم ارجاع شده به دستور دادگاه برای تعیین وقت و دعوت طرفین اقدام شده و به دستور دیگر (2/8/91) استعلام وضعیت ثبتی پلاک 1558- اصلی 447/6 بخش 31 ثبت گیلان مقرر گردیده پاسخ واصله از ثبت صدور سند مالکیت شش دانگ یک قطعه زمین محصور با کاربری باغات به مساحت 447 مترمربع به شماره 558 فرعی از 6 اصلی واقع در کانرود بخش 32 گیلان ثبت شده در صفحه 1425-296 دفتر.. . بنام خ.س. و سپس انتقال آن طی سند انتقال 51052-24/5/90 دفتر.. . آستارا به آقای الف.الف. را حکایت می نماید (پاسخ طی شماره 8578/92/121 مورخ 12/5/91 صادر و تحت شماره 9100911 - 15/5/91 ثبت می گردد) اما گزارش 21/8/91 دفتر شعبه به دادگاه برای جلسه ساعت 9 صبح همین تاریخ خلاف مراتب مرقوم به عدم وصول پاسخ ثبت و نیز با وصف وصول لایحه از ناحیه آقای الف.الف. که تحت شماره 9101680-21/8/91 ثبت شده بر عدم وصول لایحه از طرفین است. جلسه دادگاه در تاریخ مذکور با حضور وکیل خواهان و آقای الف.الف. خوانده ردیف دوم و در غیاب خوانده اول تشکیل و وصول لایحه از ناحیه خوانده دوم (لایحه فوق) اخبار می شود وکیل فوق اظهار داشته دعوی به شرح دادخواست تقدیمی است و اضافه کرده موکل به موجب مبایعه نامه تنظیمی فی مابین با خانم خ.س. که در پرونده ضبط شده مالک پلاک مورد ادعا بوده نه نماینده مالک اولیه که خوانده در لایحه تقدیمی اش به آن ایراد کرده ضمنا یک برگ کپی مصدق اقرارنامه و صورت مجلس تحویل مورد معامله توسط خانم س. به موکل تقدیم و تقاضای صدور حکم مقتضی می شود از این مدرک فتوکپی تصدیق شده بدون تمبر ضمیمه گردیده خوانده حاضر در پی اظهارات مرقوم گفته مطالب من به شرح لایحه ای است که تقدیم نموده ام (لایحه مذکور مشعر بر این است که ادعای باطل بودن مبایعه نامه عادی مواجه با بطلان سند مالکیت که بنام اینجانب است خواهد بود که فاقد وجاهت قانونی است و طبق ماده 2 قانون آیین دادرسی مدنی مواجه با قرار عدم استماع دعوی خواهد بود دادخواست خواهان گویا داستان است و امری بی ربط که به امضاء اشخاص معلوم الحال رسیده که در دادگاه های شهرستان آستارا پرونده های متعدد دارند اینجانب ملک را به موجب مبایعه نامه تنظیمی در املاک ج. خریداری با وکالت ایشان که متعلق به دیگری بوده خریده ام طبق ماده 22 قانون ثبت ادعای خواهان فاقد دلیل اثباتی است و با اشاره به گواهی ثبتی که ملک از ناحیه خانم خ. با تشریفات قانونی به اینجانب منتقل گردیده و خواهان در همین راستاست که ذی سمت محسوب نیست. و لازم باشد شخص اصیل باید اقدام نماید نه نماینده ایشان و در پایان به صدور حکم خلع ید از شورای حل اختلاف طبق دادنامه 2/606 شعبه دوم شورای حل اختلاف لوندویل اشاره نموده که قطعیت پیداکرده از آراء مربوطه و سند مالکیت فتوکپی غیر مصدق ضمیمه نموده و درنهایت صدور حکم بی حقی را خواستار شده) تصمیم دادگاه در تعقیب اجلاس به پیگیری استعلام ثبتی به جهت عدم وصول پاسخ اتخاذ گردیده این دستور اجرا و پاسخی واصل شده ذیل شماره 149730/91/12-24/8/91 صادر و ذیل شماره 9101758-24/8/91 ثبت گردیده که مطالب آن عینا مطالب پاسخی است که قبلا در این گزارش مذکور افتاد به موجب لایحه ای که آقای ش.ش. تقدیم نموده اعلام داشته پیرو اظهارات آقای الف.الف. مبنی بر پرداخت بقیه ثمن معامله به مبلغ بیست وپنج میلیون تومان در دفتر.. . آستارا حضور آقای گ. دفتریار جهت احراز صحت وسقم ادعای ایشان استعلام از دفتر مذکور مورد استدعاست (عبارت مذکور عین مطالب نوشته شده این وکیل است!) به دستور دادگاه در ذیل این لایحه و طبق استعلام به عمل آمده از دفتر مذکور ذیل شماره 9100901-29/8/91 پرسیده شده چنانچه آقای الف.الف. بیست وپنج میلیون تومان در آن دفترخانه در حضور آقای ب.گ. به آقای م.ح. در خصوص نقل وانتقال پلاک ثبتی 1558/6 قریه کانرود پرداخته مراتب اعلام گردد پاسخ واصله حاکی از عدم حضور ذهنی به جهت اینکه دفتر هیچ دخالتی در معاملات طرفین ندارد می باشد پس از وصول این پاسخ دفتر مراتب را گزارش نموده و اخبار می نماید لایحه ای از سوی طرفین واصل نشده دادگاه در تاریخ 27/10/91 اجلاس فوق العاده نموده و پرونده را تحت نظر قرار داده و با اعلام ختم دادرسی مبادرت به انشاء رای کرده است و پس از بازنویسی جریان پرونده تا زمان انشاء رای با این استدلال: از آنجا که به موجب دادنامه قطعیت یافته شورای حل اختلاف لوندویل خوانده دوم حکم محکومیت خوانده اول را تحصیل کرده مادام که این دادنامه به قوت خود باقی است خلاف آن وجهه قانونی ندارد و حکم صادره ازجمله اسناد رسمی منتفی می شود بنابراین خواسته خواهان قابلیت استماع نداشته و خواهان باید به طریق دیگر قانونی در مقام احقاق حق خود برآید به استناد ماده 2 قانون آیین دادرسی دادگاه های عمومی و انقلاب در امور مدنی قرار عدم استماع دعوی را صادرواعلام می نماید. خواهان با وکالت وکیل قبلی خود به موجب وکالت نامه جدیدی که موضوع آن فرجام خواهی از دادنامه صادره مذکور است که ذیل شماره 9102041-9/11/91 ثبت شده است نسبت به آن پس از انقضاء مهلت تجدیدنظرخواهی مبادرت به تقدیم دادخواست فرجامی نموده و درخواست نقض دادنامه فرجام خواسته را کرده و با اشاره به ماده 190 قانون مدنی عنوان می نماید عقد محقق می شود به قصد انشاء به شرط مقرون بودن به چیزی که دلالت بر آن کند و عقلا و منطقا لازم است بین ثمن معامله و خود مبیع تناسب در حد متعارف باشد چرا که بیعی که ثمن آن صوری و ناچیز باشد طبق رای شماره 22/5/-10/3/58 دیوان عالی کشور بیع نیست و با بیان اینکه قیمت مورد معامله در هنگام معامله صد و چهل میلیون بوده ولی در مبایعه نامه منعقده فی مابین پنج میلیون و هشت صد هزار تومان معامله گردیده و در مبایعه نامه سی میلیون تومان قید گردیده که گواهی گواهان موید صدق ادعاست و در بین الهلالین چنین آورده (که نسبت به آن نیز از سوی دادگاه به دلیل اینکه انتقال دهنده ملک بنام خانم خ.س. طرف دعوی نبوده قرار عدم استماع صادر گردیده) و بعد هم به ناچیز بودن ثمن و عدم تناسب بین آن و مبیع اشاره و اضافه کرده در معاملات معمولا باید پول فی مابین رد و بدل شود در غیر این صورت معامله باطل است! لذا جهت جامه عمل پوشاندن به چنین موردی برای مورد معامله مبلغ ناچیز با تراضی یکدیگر تعیین نمودند تا مشکل و موانع پیش آمده برای طرفین از این طریق رفع گردد غافل از اینکه خریدار سودای دیگری در سر می پرورانده تا مورد معامله را به چنین صورتی از دست موکل خارج نماید و الآ کدام انسان عاقل چنین معامله ای را که غبن فاحش آن زمان انعقاد قرارداد محرز است حاضر به انجام آن می شود در دادنامه معترض عنه دادگاه بدوی عنوان نموده که خوانده ردیف دوم به موجب سند عادی مورخ 12/5/90 محکومیت خوانده اول را کسب نموده این در حالی است که سند عادی تنظیمی فی مابین به تاریخ 11/4/90 بوده و تاریخ 12/5/90 تاریخ استعلام وضعیت ثبتی ملک متنازع فیه از سوی دادگاه می باشد و هیچ ربطی به مستندات آقای الف. ندارد و لذا مستندات ابرازی موکل مقتضی ورود و رسیدگی ماهوی و پرداختن به ادله دعوی با صدور قرار عدم استماع از سوی دادگاه فاقد محمل قانونی! (عین عبارت دادخواست به جهت مشخص بودن عدم انجام و رعایت دستور زبان در نوشتار آقای وکیل درج گردید و الآ معلوم است که مراد از کلمه با تعبیر از کلمه دعوی در سطر آخر و لزوم کلمه است یا می باشد استعمال حرف ربط «واو»; بوده اند این قبیل موارد در جای جای پرونده از ناحیه وکیل مرقوم مکرر شده به نحوی که مفهوم و معانی عباراتش یا در ظاهر امر تغییر می کند یا خبری مخالف مبتدای گفته شده استنباط می گردد) دادخواست فرجامی برای ابلاغ به فرجام خواندگان ارسال و با وصف ابلاغ به آنان در تاریخ های 8/2/ (به خ.) و 2/2/92 (به الف.) پاسخی از نفر اول مشهود نیست نفر دوم لایحه پاسخیه خود را در دو صفحه تنظیم و تقدیم داشته و با طرح دو ایراد شکلی اول اینکه دعوی قابلیت فرجام نداشته زیرا طبق ماده 367 قانون آیین دادرسی مدنی باید خواسته بیش از بیست میلیون بوده باشد و مبلغ تقویمی خواهان بسیار کمتر و سه میلیون و یک صد هزار ریال تعیین شده دوم: خواهان به شرح لایحه فرجامی مدعی شده ملک را بسیار نازل فروخته و اصطلاحا مغبون گردیده که باید به فوریت اعمال خیار و تقاضای فسخ می کرد که نه تنها این اقدام را ننموده بلکه با تنظیم سند رسمی مراتب صحت وقوع معامله را به صورت فعلی تایید و تنفیذ کرده در ماهیت با اشاره به اعلام وکیل خواهان در دادخواست راجع به قیمت مورد معامله که صد و چهل میلیون بوده در مبایعه نامه پنج میلیون و هشت صد هزار تومان معامله گردیده و در مبایعه نامه سی میلیون تومان قیدشده آن را تناقض در گفتار و از روی تصویرسازی ذهنی منجر به عدم تناسب قول و هماهنگی با واقعیت و نشات گرفته از تحریف واقع دانسته و یا به شکل خوش بینانه کلامی ناهماهنگ و دارای ایراد نگارشی محسوب نمود که جای سوال دارد چرا بایعی چون فرجام خواه که بالغ و عاقل و شاغل به امر بنگاه است ملکی را با توصیفی که نموده به صورتی که اظهار کرده معامله می نماید و به مغایرت دو قلم پنج میلیون و هشت صد هزار تومان و سی میلیون تومان و عقلایی نبودن آن اشاره کرده و دربند دیگر با ذکر عبارت (... از سوی دادگاه به دلیل اینکه انتقال دهنده ملک بنام خانم خ.س. طرف دعوی نبوده قرار عدم استماع صادر گردیده است) در دادخواست فرجامی پاسخ گفته آیا می تواند دعوایی را به طرفیت کسی به ترافع کشاند که طرف دعوی نبوده و علی رغم اذعان به این موضوع قرار و نتیجه نهایی این مواضع را به فرجام خواهی نسبت داد؟. و دربند آخر مطرح ساخته: در صفحه سوم دادخواست وکیل فرجام خواه (دادخواست مرقوم دو صفحه است و صفحه سومی نداشته) علت پرداخت پول به موکل را تعامل بیعی و در جهت صحت معامله و عدم بطلان آن عنوان نموده اند در حالی که در دادنامه 9101041 به نقل از دادخواست بدوی آمده آقای ح. به دلیل احتیاج شدید به پول تقاضای قرض می نماید و اینجانب در جهت ضمانت موکل وی را به تنظیم مبایعه نامه و معامله صوری و سپس انتقال سند رسمی اجبار نموده ام که در فرض پذیرش ادعای اول آیا می توان ادعای ثانوی صوری بودن معامله را و پرداخت وجه در جهت عدم بطلان بیع را قابل پذیرش دانست؟؟ و علت این صحنه سازی برای صحت معامله چه بوده و اصلا لزومی برای ایجاد معامله صوری وجود داشته؟ و اگر بیعی محمول بر صحت است صوری بودن آنچه معنی دارد؟ و سرانجام تقاضای رد فرجام خواهی را بر مبنای عدم انطباق آن با ماده 367 قانون یادشده نموده پرونده پس از اقدامات مرقوم به دیوان عالی کشور واصل و با ثبت به کلاسه 21/920082 به این شعبه ارجاع شده لوایح مرقوم هنگام شور هم قرایت می گردند.
هییت شعبه در تاریخ بالا تشکیل گردید پس از قرایت گزارش آقای علی اخوان ملایری عضو ممیز و اوراق پرونده و نظریه کتبی آقای حسین نوروزی دادیار دیوان عالی کشور اجمالا مبنی بر نقض دادنامه فرجام خواسته مشاوره نموده چنین رای می دهد:

رای شعبه دیوان عالی کشور
بدوا متذکر می گردد ایراد فرجام خوانده به غیرقابل فرجام بودن دادنامه فرجام خواسته به اعتبار این خواسته کمتر از بیست میلیون ریال تقویم گردیده قابل پذیرش نبوده زیرا آن قسمت از خواسته که اثبات مالکیت است به مبلغ پنج میلیون و یک هزار تومان تقویم گردیده و تقویم اجزاء دیگر خواسته به کمتر از مبلغ مورد اظهار فرجام خواه با لحاظ ارتباط با قسمت اول خواسته مسقط حق فرجام خواهی از رای نخواهد بود و با این تذکر که با وصف اینکه رای فرجام خواسته قرار است نه حکم بنا به جهات ذیل قابلیت فرجام خواهی را حایز می باشد زیرا هر چند دربند ب ماده 367 قانون آیین دادرسی دادگاه های عمومی و انقلاب در امور مدنی قرار رد دعوی در ردیف قرارهای قابل فرجام ذکر نشده لکن نظر به اینکه اولا اقتضاء قانونی عدم اهلیت یکی از طرفین دعوی در قسمت دوم شق بند ب ماده فوق بنا به قسمت آخر ماده 89 قانون آیین دادرسی مذکور ناظر به خصوص بند 3 ماده 84 آن قانون که از مصادیق عدم اهلیت می باشد صدور قرار رد دعوی است ثانیا فصل ممیز قرار ابطال دادخواست با قرار رد دعوی دربندهای الف و ب ماده 107 قانون ذکرشده (استرداد دادخواست تا اولین جلسه دادرسی و پس از آن مادام که دادرسی تمام نشده) و وجه افتراقی برای سبب احصایی فرجام خواهی قرار قسمت اول از شق 1 بند ب ماده 367 آن قانون به نحو انحصار تعیین نگردیده تا آن سبب شامل اقتضاء قانونی فوق (قرار رد دعوی ماده 89 ناظر به غیر شق 3 ماده 84 قانون مذکور) نگردد ثالثا همین استدلال نسبت به مورد مربوط به اقتضاء قانونی بند ج ماده 107 یادشده که در صدور قرار سقوط دعوی است و وفق قسمت اول شق 2 از بند ب ماده 367 قانون آیین دادرسی مرقوم از قرارهای قابل فرجام است به قرار رد دعوی حاکم می باشد بنا به مراتب قرار مقتضی اعمال ماده 2 قانون آیین دادرسی مذکور مستثنی نسبت به قرار رد دعوی مذکور نمی باشد.
و در امر فرجام خواهی اجمالا دادنامه فرجام خواسته به جهاتی که در پی خواهد آمد مستوجب نقض تشخیص می شود الف) هرچند از محتوای عبارات دادخواست بتوان استنباط نمود که هر جزء از خواسته از ناحیه وکیل خواهان متوجه کدام یک از خواندگان است مع هذا لازم بوده دادگاه تصریح امر را از آقای وکیل سوال و با توجه به استیضاح قضیه مطالبه پاسخ مقتضی از طرف مقابل را می نمود.
ب) آقای وکیل ابطال مبایعه نامه 12/5/90 را با چه جهت مطالبه کرده زیرا در سطر چهارم شرح دادخواست به صوری بودن معامله و در سه سطر پایین تر اجبار موکل به این امر را متذکر گردیده در صفحه دوم آورده قرار بوده درصورتی که موکل پول را ظرف مدت مذکور مسترد نماید خوانده حاضر به استرداد مورد معامله و انتقال سند رسمی بنام موکل گردد که این اظهار بیع شرط را تداعی می نماید و بالاخره در لایحه فرجامی به امر غبن موکل پرداخته که قطع نظر از اینکه ادعای جدید در مرحله تجدیدنظر پذیرفته نیست اما از توجه به ذکر اقلام متعدد به عنوان قیمت واقعی و قیمت مورد معامله در مبایعه نامه قابلیت حمل ادعا را به عنوان مذکور دارد و چنانچه چنین خواسته ای مطرح گردد قابلیت رسیدگی را خواهد داشت ضرورت داشته دادگاه از آقای وکیل استیضاح نماید صریحا مشخص نماید کدام یک از جهات مرقوم را به عنوان جهت ابطال مبایعه نامه 2/5/90 معین می نماید با تعیین هر یک از موارد مرقوم یا حتی بعضی یا تمامی جهات یادشده محور رسیدگی را بر آن مورد یا موارد به طور واضح قرار می داد و مدافعات خوانده را در همان زمینه استماع و منعکس و سپس اتخاذ تصمیم می نمود.
ج ) با توجه به اینکه تاریخ انتقال رقبه مورد نزاع از ناحیه بانو خ. به خوانده ردیف دوم مربوط به قبل از تاریخ تقدیم دادخواست است امر الزام به تنظیم سند «خواسته دیگر دادخواست»; خصوصا که اگر جهت ابطال مبایعه نامه 2/5/90 جنبه ادعای مطروحه که مقرر بوده چنانچه موکل ظرف مدت مذکور وجه دریافتی را مسترد نماید خوانده نیز حاضر به استرداد مورد معامله و انتقال سند رسمی بنام موکل شود این الزام به خوانده دوم ـ و از جهت اینکه مالکیت ادعایی را به استناد خرید با سند عادی 11/4/90 از خانم خوانده ردیف اول هم اظهار کرده ـ الزام مرقوم به خوانده ردیف اول هم توجه پیدا می نماید از آقای وکیل در این خصوص استیضاح لازم به عمل می آورد تا با توجه به پاسخ داده شده اتخاذ تصمیم مقتضی شود.
د) با وصف اینکه انتقال رسمی رقبه از ناحیه بانو خ.س. به آقای خوانده ردیف دوم طبق محتویات سند مالکیت (ستون نقل وانتقالات) با وکالت خواهان صورت گرفته 1- لازم بوده سوال شود این واگذاری را چگونه با ادعایی که در جهت ابطال مبایعه نامه 2/5/90 نموده است توجیه می کند 2- وکالت نامه مربوطه را مطالبه و فتوکپی آن ضمیمه می گردید تا چگونگی سمت خواهان و حدود وکالتی اش مشخص گردد موارد مرقوم که به طورقطع نقایص تحقیقاتی پرونده است و باید برطرف می گردید علاوه است بر این امر که با توجه به نسبی بودن آثار احکام در امور مدنی و اینکه صدور رای شورای حل اختلاف که در قرار خلع ید فروشنده رقبه متنازع فیه در مقابل خریدار آن صادرشده قطع نظر از چگونگی قطعیت یا عدم قطعیت آن و اینکه هم قاضی صادرکننده رای هم قاضی رسیدگی کننده به اعتراض مطروحه به این رای واحد بوده اند (هر دو دادنامه 2-606-20/10/90 و 2-410-14/4/91 را آقای ص. صادر نموده) نسبت به طرفین آن لازم الاجراء بوده بنا به مراتب از ناحیه اشخاص ثالث قابل تعرض خواهد بود همچنان که اسناد رسمی راجع به قراردادها و معاملات در این وضعیت قرار دارند و در مانحن فیه خواهان اثبات مالکیتش نسبت به رقبه مورد اختلاف را در تاریخی که سند موردتقاضای ابطال تنظیم گردیده مدنظر داشته تا زمینه برقراری مشخص برای قسمت های بعدی خواسته مطروحه اش فراهم آید و دادگاه باید ورود به رسیدگی پیدا می کرد و هر آینه این موضوع (ورود به رسیدگی) را مستلزم اقدام به طریق دیگری برای احقاق حق به شرحی که در قسمت آخر دادنامه فرجام خواسته آورده شده می دید وفق ماده 9 قانون آیین دادرسی دادگاه های عمومی و انقلاب در امور مدنی و با تعیین صورت مشخص آن قرار مقتضی ماده فوق را صادر می کرد نه اینکه اقدام به اصدار قرار عدم استماع نماید علی هذا مستند به بندهای 2 و 5 ماده 371 قانون یادشده با نقص دادنامه مذکور رسیدگی را توجها به بند الف ماده 401 این قانون به دادگاه صادرکننده رای منقوص ارجاع می نماید که پس از اقدام به رفع نقایص احصاء شده سپس با توجه به سایر محتویات پرونده و نتیجه حاصل از رفع نقایص وفق بند الف ماده 405 آن قانون رای مقتضی صادر نماید.
رییس شعبه 21 دیوان عالی کشورـ مستشار
اخوان ملایری ـ حسینی طباطبایی

قاضی:
علی اخوان ملایری , حسینی طباطبائی

منبع
سامانه ملی آرای قضایی

مواد مرتبط با این رای

ماده 190 - برای صحت هر معامله شرایط ذیل اساسی است: 1 - قصد طرفین و رضای آن ها. 2 - اهلیت طرفین. 3 - موضوع معین که مورد معامله باشد. 4 - مشروعیت جهت معامله.

مشاهده ماده 190 قانون مدنی

ماده 2 - هیچ دادگاهی نمی تواند به دعوایی رسیدگی کند مگر اینکه شخص یا اشخاص ذی نفع یا وکیل یا قائم مقام یا نماینده قانونی آنان رسیدگی به دعوا را برابر قانون درخواست نموده باشند.

مشاهده ماده 2 قانون آیین دادرسی دادگاه های عمومی و انقلاب در امور مدنی

ماده 367 - آرای دادگاههای بدوی که به علت عدم درخواست تجدیدنظر قطعیت یافته قابل فرجام خواهی نیست مگر در موارد زیر: الف - احکام: 1 - احکامی که خواسته آن بیش از مبلغ بیست میلیون (000 000 20) ریال باشد. 2 - احکام راجع به اصل نکاح و فسخ آن طلاق نسب حجر وقف ثلث حبس و تولیت. ب - قرارهای زیر مشروط به این که اصل حکم راجع به آنها قابل رسیدگی فرجامی باشد. 1 - قرار ابطال یا رد دادخواست که از دادگاه صادر شده باشد. 2 - قرار سقوط دعوا یا عدم اهلیت یکی از طرفین دعوا.

مشاهده ماده 367 قانون آیین دادرسی دادگاه های عمومی و انقلاب در امور مدنی

ماده 9 - رسیدگی به دعاویی که قبل از تاریخ اجرای این قانون اقامه شده به ترتیب مقرر در این قانون ادامه می یابد. آرای صادره از حیث قابلیت اعتراض و تجدید نظر و فرجام تابع قوانین مجری در زمان صدور آنان می باشد مگر اینکه آن قوانین خلاف شرع شناخته شود. نسبت به کلیه قرارهای عدم صلاحیتی که قبل از تاریخ اجرای این قانون از دادگاهها صادر شده و در زمان اجرای این قانون در جریان رسیدگی تجدیدنظر یا فرجامی است به ترتیب مقرر در این قانون عمل می شود.

مشاهده ماده 9 قانون آیین دادرسی دادگاه های عمومی و انقلاب در امور مدنی

مرجع خدمات حقوقی وکیلیک

VAKILIK.COM