در تاریخ 1392/8/6 خانم س.ج. دادخواستی مبنی بر تقاضای صدور حکم
طلاق به طرفیت آقای ح.م. تسلیم دادگستری قم نموده که به شعبه 21 دادگاه خانواده قم ارجاع شده است. خلاصه توضیح خواهان این است که زوج به اتهام شروع به قتل محکوم به سه سال زندان و 3 سال تبعید شده است و اینجانبه هم از دست ایشان تامین جانی ندارم و به علت تحقق بند 2 و 9 عقدنامه تقاضای صدور حکم
طلاق دارم. دادگاه طرفین را دعوت کرده است. جلسه دادگاه در تاریخ 1392/8/27 تشکیل شد و طرفین حاضر شدند خواهان اظهار داشت خواسته به شرح دادخواست می باشد به علاوه خوانده ناراحتی و بیماری روانی دارد و چند بار می خواسته مرا خفه کند و با چاقو مرا بکشد و به علت اینکه می خواست دختر همسایه را با زنجیر خفه کند که با جیغ زدن و آمدن مامورین نجات پیدا می کند و زوج به سه سال زندان و سه سال تبعید محکوم می شود و
مهریه ام 250 سکه است که مطالبه کرده ام و حکم صادر شده است و
نفقه ام را در پرونده دیگری مطالبه کردم و چیزی نمی خواهم و دو فرزند دارم که
حضانت آن ها را می خواهم و
نفقه بچه را باید بپردازد و ایام عده را در منزل پدرم هستم
نفقه نمی خواهم و در قبال
طلاق حاضرم 5 عدد از
مهریه ام را بذل کنم که
طلاق خلعی باشد و از شوهرم نفرت دارم وقتی او را می بینم اضطراب همه وجودم را می گیرد شما را به خدا مرا نجات دهید. خوانده گفت: حاضر به
طلاق دادن همسرم نیستم. محکومیت مربوط به شش سال پیش است و ربطی به همسرم نداشته است بداخلاقی و سوءرفتار ندارم و هیچ مشکلی با زنم و خودم ندارم و زن و زندگی ام را دوست دارم. البته من به خاطر شروع به قتل به سه سال زندان و سه سال تبعید محکوم شدم و سه سال زندان را کشیدم و به محل تبعید هنوز نرفتم. زوجه گفت: خوانده خود ارضاء می باشد و نیاز به زن ندارد. دادگاه قرار ارجاع امر به داوری صادر کرده است. داوران معرفی شده توفیق در سازش نداشته اند. دادگاه با اعلام ختم رسیدگی طی دادنامه شماره 1513- 1392/8/29 به استناد تحقق بندهای 2 و 9 از شروط عقدنامه رای به
طلاق زوجه صادر کرده و تکلیف
حضانت فرزندان و ملاقات آن ها و
مهریه و
نفقه فرزندان را روشن کرده است از این رای توسط زوج تجدیدنظرخواهی شد و پرونده به شعبه 5 دادگاه تجدیدنظر استان قم ارجاع شده است. خلاصه ایراد زوج این است که من در مورد تحقق بند 2 از شروط عقدنامه و سوءرفتار چه عملی نسبت به زوجه مرتکب شده ام؟ و در مورد بند 9 از شروط عقدنامه هم باید بیان داشت که مدت 5 سال از آن قضیه گذشت و خانم بارها در زندان به ملاقات من آمده است و پس از آن یک فرزند داریم اگر ادعایی داشت چرا پس از محکومیت اقدام نکرده است؟ پاسخ زوجه این است درباره اقدام به خفه کردنم اگر شکایت نکردم ساده لوح بودم و کسی هم نداشتم که شهادت بدهد هر زمان که اقدام به این کار می کرد به وی می گفتم چرا چنین کردی می گفت دست خودم نیست عصبی می شوم و اگر اقدامی نکردم از ترس بوده. دیگر نمی توانم با وی زندگی کنم. دادگاه طرفین را دعوت کرد طرفین در جلسه مورخ 1392/10/24 حاضر شدند و همان مطالب را تکرار کرده اند و زوج گفت ایشان بیماری ام اس دارد حتی با سرفه من ناراحت می شود به علاوه دایی وی محکوم به حبس 6 یا 7 سال شد پس خلاف شیون زندگی خانوادگی وی با حبس من محقق نمی شود. دادگاه رای بدوی را نقض و دعوی
طلاق را رد نموده است چون موضوع تحقق بند 9 از شروط مربوط به 6 سال پیش بوده است. با فرجام خواهی زوجه از این رای پرونده به این شعبه ارجاع شده است و مطالب طرفین مفادا تکرار مطالب گذشته می باشد. به علاوه زوجه حکمی را که زوج در تاریخ 1393/10/15 محکوم به مجازات شده را تسلیم داشته است.