در تاریخ 17/12/90 وکلای خانم فرجام خواه عرض حال فسخ نکاح به طرفیت فرجام خوانده تقدیم دادگستری شهرستان قم نموده اند و با استناد به مدارک پیوست توضیح داده اند موکله شان در تاریخ 26/1/89 به عقد رسمی دایم خوانده درآمده است. اخیرا به موجب پرونده کیفری مطروحه علیه خوانده معلوم شده که در حین عقد خوانده دارای همسر بوده و هم زوجیت وی ادامه دارد و توجها به اینکه حسب سند نکاحیه تصریح به تجرد خوانده گردیده لذا از مصادیق بارز تدلیس در نکاح می باشد تقاضای صدور حکم به فسخ آن را دارند. رسیدگی به شعبه 18 دادگاه خانواده قم ارجاع شده و از جانب خوانده وکیل وی آقای م.پ. وکالت نامه خود را تقدیم نموده و جلسه رسیدگی به تاریخ 24/2/91 با حضور زوجین تشکیل شده و وکلای خواهان در توضیح خواسته موکله شان خلاصتا بیان داشته اند که خوانده به دو دلیل تقاضای فسخ نکاح را دارد الف ـ به دلیل اینکه در سند نکاحیه خود را مهندس و پیمانکار ساختمان و با درآمد عالی مطرح ساخته (در سند نکاحیه پیمانکار ساختمان قید شده است) ولیکن پس از نکاح اخیرا خود ایشان و شهود وی ایشان را کارگر ساختمانی و با حداکثر حقوق 000/400 تومان معرفی ساخته اند (توجها به دادخواست اعسار شغل ایشان هم کارگر اعلام گردیده) ب ـ به دلیل اینکه با وجود معرفی خود در سند نکاح به عنوان مجرد مشخص شده که در زمان عقد دارای دو همسر بوده است و طبق ماده 674
قانون مجازات اسلامی موضوع تدلیس و تحقق زمینه فسخ نکاح تقاضای صدور حکم فسخ نکاح را دارد. وکیل خوانده نیز به دفاع از موکل خود پرداخته و حاصلش آن است که استدلال وکلای خواهان به مقررات تدلیس که موضوعی کیفری است می بایست در دادگاه کیفری مطرح و اثبات می گردید و پس از قطعیت رای اقدام به طرح با موضوع که اعلام شده صورت می گرفت لذا طرح دعوی فسخ نکاح به دلیل مذکور فعلا مورد قانونی ندارد. و چنانچه به استناد مقررات ماده 1128
قانون مدنی به عمل می آمد با توجه به اینکه در صورت بایستی صفت خاصی در ضمن شرط می گردید و حال آنکه چنین صفتی نفیا یا اثباتا شرط نشده تا تخلف از آن قابل فسح بوده باشد و چنانچه بر اساس بندهای الف و ب عقدنامه ادعای فسخ نکاح شده باشد که تجرد یا شغلی به صراحت قید نشده است و حتی در صفحه سایر شروط قید شده است که
مهریه عندالاستطاعه می باشد لذا چنانچه منظور زوجین شرط تجرد بوده است بایستی در ستون سایر شرایط به صراحت قید می شد مضافا اینکه در مورد تجرد الفاظ محمول بر معانی عرفیه است و ازدواج دوم مرد در عرف ازدواج دایم است و ازدواج دوم را صیغه ای نمی خوانند (نمی گویند یعنی ازدواج صیغه و اگر صیغه ای هم منظور بوده باشد به آن تصریح می کنند) و منطوق و مفهوم قانون در این خصوص (در عقدنامه و شروط آن) ناظر به جمع دو زن دایمی است که ناسازگاری دو را در پی دارد که منشا آن دایمی بودن نکاح آن ها است که حقوق برابر دارند و در صورت عدم رعایت عدالت بین آن ها توسط زوج حق
طلاق را دارد و چطور می توان قایل به استثنای فسخ نکاح برای زن شد در صورتی که ازدواج موقتی دوم صورت گرفته باشد و حال آنکه 1ـ به زن دایم
نفقه تعلق می گیرد و حق
طلاق برای زن دایم در فرض ازدواج دوم با زن دایم باشد که تاهل نام دارد و قواعد
ارث و فراش برای زن های دایم است. و در مورد شغل نیز موکل شغل پیمانکاری ساختمان دارد که هنوز هم به این امر اذعان دارد و در دادخواست اعسار که عنوان شده موکل به کار ساختمانی مشغول است در جلسه رسیدگی نیز این امر کاملا روشن و مشهود است. وکیل خواهان پاسخ داده در عقدنامه شغل زوج (پیمانکار ساختمان) قید شده و اگر زوج می گفت که یک کارگر ساختمانی است زوجه و خانواده وی قطعا حاضر به این ازدواج نبودند و اما اشاره به ماده 674
قانون مجازات اسلامی به منظور بیان موارد تدلیس مطرح شد نه اینکه فسخ نکاح به استناد ماده مزبور است و اما تجرد ایشان (همسر دیگری ندارد) در سند نکاحیه مندرج و ا
طلاق دارد و عقد موقت نیز تاهل محسوب می شود که در این رابطه هم نظریات مشورتی و هم
رای وحدت رویه (به طور ضمنی) مطرح است و نیازی به توضیح واضحات نیست. دادگاه جلسه مقرر برای اخذ توضیح به تاریخ 1/5/91 با حضور اصحاب دعوی و وکلای آن ها تشکیل و زوجه در پاسخ به سوال دادگاه مبنی بر اینکه شما در چه زمانی متوجه شدید که خوانده دارای همسر است؟ اظهار داشته بعد از عروسی 5 ـ 6 ماه قبل و بعد از اینکه متوجه شدم شکایت کردم یعنی اول شکایت رابطه نامشروع کردم. در این بین متوجه شدم با وی ازدواج کرده است آمدم این دادخواست را تنظیم نمودم. س: چگونه متوجه شدید که
حق فسخ دارید؟ ج: با مشورت با وکیل و بعد از اطلاع از ازدواج قبلی فهمیدم که ازدواج قبلی داشته است. متعاقبا زوج اظهار داشته زمان ازدواج من با سوال از علماء بر این اعتقاد بودم که
ازدواج موقت و آن هم با یک زن که بیش از 20 سال از من بزرگ تر است زن حساب نمی شود و ازدواج ازدواجی نیست که لازم باشد همسرم بداند و بعد از عروسی هم که از آن یک ماه گذشت این خانم به صورت جاسوسی از جزییات زندگی من را به خانواده اش اطلاع داد و منجر به قهر کردن ایشان شد و من دادخواست تمکین دادم و ایشان دادخواست فسخ نکاح را مطرح نموده است و دادخواست تمکین با قرار اناطه متوقف شده است. وکیل خواهان اظهار داشته درخواست فسخ نکاح بلافاصله بعد از اطلاع از
ازدواج موقت چهار ساله بوده است. وکیل خوانده اضافه نموده این مسایل که خواهان و وکیل وی مطرح نمودند در مورد همسر دایم است نه موقت.. . دادگاه ختم رسیدگی را اعلام و برابر دادنامه 596 ـ 3/5/91 پس از ذکر مقدمه ای از موضوع دعوی خلاصتا با بیان اینکه با توجه به اوراق پرونده و اظهارات و دفاعیات به عمل آمده و در نظر گرفتن زمان وقوع عقد (26/1/89) و شروع اختلاف بین زوجین بعد از مراسم زفاف و عروسی (اواخر سال 89) و اینکه خواهان بعد از دادخواست تمکین توسط زوج اقدام به طرح دعوی فسخ نکاح نموده بر فرض که قید تجرد را که در سند ازدواج دیکته شده است و عدم بیان
ازدواج موقت را از مصادیق تدلیس بدانیم که به نظر اینجانب این گونه ازدواج و مخفی نمودن آن تدلیس محسوب نمی گردد. و شغل مذکور (در سند نکاحیه) نیز در متن دادخواست نیامده و بعدا اضافه شده و امری نبوده که تاثیر مستقیم در امر ازدواج داشته باشد. با عنایت به اینکه از شرایط مهم
حق فسخ در جایی که ثابت است در مورد این پرونده ثابت نیست) فوریت آن است که خواهان با روندی که در پرونده منعکس است از آن استفاده ننموده است دعوی محکوم به رد است. وکلای خانم س.ک. نسبت به دادنامه فوق الذکر تجدیدنظرخواهی نموده و با تکرار مطالب قبلی خود نقض آن را تقاضا نموده اند که با ارجاع رسیدگی به شعبه پنجم دادگاه تجدیدنظر استان قم این دادگاه برابر دادنامه شماره 534 ـ 25/6/91 دادنامه تجدیدنظرخواسته را تایید نموده است که مورد فرجام خواهی وکلای زوجه در مهلت مقرر قانونی با همان دلایل و مباحث قبلی قرار گرفته که با وصول پرونده به دیوان عالی کشور و ارجاع آن به این شعبه اینک هیات شعبه در تاریخ فوق تشکیل است و پس از بررسی محتویات پرونده و قرایت گزارش آقای نایینی و مشاوره چنین رای می دهد: