در تاریخ 1391/11/27 آقای ی.الف. به وکالت از طرف آقای م.ص. به طرفیت خانم س.ن. دادخواستی به خواسته فسخ نکاح تقدیم و در متن دادخواست خواهان توضیح داده که در تاریخ 1385/12/10 با خوانده ازدواج دایم نمودم پس از چند سال نازایی و درمان که اختلاف پیدا کردیم و مشارالیها دادخواست
مهریه و
نفقه تقدیم نموده است تازه متوجه شدم که نامبرده قبلا ازدواج کرده و
طلاق گرفته ولی در حین عقد اظهار داشته باکره می باشد که در سند ازدواج تصریح گردیده سابقه ازدواج ندارد پس از پیگیری های زیاد متوجه ازدواج و
طلاق وی با شخصی به نام ح.خ. شده ام لذا به استناد ماده 1128
قانون مدنی صدور حکم به فسخ نکاح مورد استدعاست. دادخواست مطروحه در شعبه چهارم دادگاه حقوقی شهرستان قایم شهر ثبت و مورد رسیدگی قرار می گیرد. آقای م.ش. وکیل پایه یک دادگستری با تقدیم وکالت نامه از جانب زوجه خوانده اعلام وکالت نموده است. در جلسه دادرسی مورخ 1393/3/1 که با حضور طرفین و خواهان تشکیل گردیده وکیل خواهان در قسمتی از اظهارات خود اظهار داشت در جریان اختلافات بین زوجین که ناشی از نازایی زوجه بوده شخصی به موکل گفت که زنت با شوهر قبلی اش هم همین مشکل را داشت موکل بهت زده گفت چطور شوهر کرده بود در حالی که نه در شناسنامه اش نام شوهرش و نه در حین عقد به آن اشاره ای نشد بلکه نوشته زوجه سابقه ازدواج ندارد به هرحال با تحقیق و پیگیری سراغ شوهر اول را گرفت معلوم شد با شخصی به نام ح.خ. ازدواج کرده در دفترخانه... ساری و سپس در دفترخانه...
طلاق گرفته و این اطلاعات را شخص ح.خ. با یک قطعه عکس عروسی و فتوکپی شناسنامه خودش و اطلاعات مربوط به سردفترهای مربوطه را در اختیار موکل گذاشت لذا با عنایت به تدلیس خوانده و ابتناء عقد بر شرط عدم سابقه ازدواج زوجه که درواقع شرط منتفی بوده به استناد ماده 1128
قانون مدنی صدور حکم به فسخ نکاح مورد استدعاست. زوجه اظهار داشت چنین چیزی صحت ندارد و من قبلا ازدواج کرده بودم به مادرم زنگ زدند و مادرم گفته است و من هم به ایشان گفتم که ازدواج قبلی کرده بودم و یک ماه بعد
طلاق گرفتم و دختر بودم و ما فقط عقد کرده بودیم و عروسی نکرده ایم و در زمان عقد با این آقا نیز من دختر بوده ام و در شب خواستگاری به پدرش گفته ایم و پدرش گفت این حرف ها را نمی خواهم بشنوم و خودشان در محل نیز تحقیق کرده اند و شرایط مرا همسایه ها به اینها گفته اند و خودشان نیز اطلاع داشته اند وکیل زوجه اظهار داشت اولا: تاریخ وقوع عقد فیمابین زوجین 1385/12/10 بوده و زوج بعد از گذشت 8 سال مدعی فسخ نکاح به دلیل باکره نبودن و سابقه ازدواج را مطرح می نماید که این امر با مواد 1128 و 1131
قانون مدنی با فوری بودن
خیار در تضاد است ثانیا: حسب اظهار موکله زوج در زمان عقد اطلاع کافی از سابقه ازدواج داشته که استشهادیه محلی حکایت از این موضوع دارد تقاضای استماع شهادت شهود را دارم. ثالثا: در عقدنامه دوشیزه قید گردیده است که این امر بعد از هشت سال و نزدیکی موکله با زوج فاقد وجاهت قانونی است رابعا: در سال 1391 با وقوع اختلاف فی مابین طرفین زوج دادخواستی به طرفیت موکله به خواسته تمکین و ازدواج مجدد به دلیل نازایی موکله مطرح نموده که رد شده و حکم صادره در مرحله تجدیدنظر قطعی گردیده است حال به دلیل رد دعوی خود درصدد فسخ نکاح موکله برآمده است که با دادخواست تمکین و ازدواج مجدد در تناقض می باشد لذا رد دعوی خواهان مورد استدعاست وکیل خواهان مجددا در قسمتی از اظهارات خود گفته است خوانده حدود دو سال در عقد ازدواج و زندگی مشترک با ح.خ. بوده نه یک ماه و مشکل نازایی خوانده هم از همان زمان ازدواج اول وی با شخص مذکور مطرح بوده و تحت درمان وی از همان زمان شروع شده بود که از موکل پنهان شده بود و هیچ فردی حتی بی سواد زن ازدواج کرده و نازا را نمی خواهد چه رسد به موکل که فردی تحصیل کرده است. سپس دادگاه قرار استماع گواهی گواهان خوانده را صادر نموده و در جلسه دادرسی مورخ 1393/4/15 که با حضور طرفین تشکیل گردیده زوجه خوانده دو شاهد به اسامی س.ش. متولد 1362 و الف. الف. متولد 1362 معرفی نموده که در اوراق 46 و 47 پرونده از آنان استماع گواهی به عمل آمد. س.ش. اظهار داشت در جلسه خواستگاری مادرزنم که مادر خوانده باشد صحبت کرده بود و این آقا اطلاع کامل داشت که ایشان ازدواج قبلی داشته است و پدر این آقا گفت اصلا راجع به این موضوع نیازی به صحبت نیست و این آقا جهت تحقیقات رفته بود به ایشان گفته بودند شاهد دیگر الف. الف. اظهار داشت خواهان در شرکت الف. به عنوان ویزیتور کار می کرد بعد از مدتی که باهم کار می کردیم آمد از من تحقیق کرد و گفتم خانواده خوبی هستند و یک مرتبه با پدرش آمدند و پدرش در مورد ازدواج قبلی سوال کرد و من گفتم که با مادرم صحبت کنید و خواهان و پدرش به منزل مادرم رفتند و باهم صحبت هایی کرده اند و آمار دقیق را از مادرم گرفتند و سپس دادگاه اظهارات وکلای طرفین را در صورت مجلس منعکس و متعاقب آن وکیل خواهان طی لایحه تقدیمی در ارتباط با اظهارات گواهان مطالبی را بیان نموده و سرانجام دادگاه با اعلام ختم دادرسی به موجب دادنامه شماره 819- 1393/4/17 پس از ذکر مقدمه ای از چگونگی اقامه دعوی و توضیحات بعدی وکیل خواهان و مدافعات خوانده و وکیل ایشان در جلسات دادرسی با بررسی محتویات پرونده و استماع اظهارات وکلای طرفین و اینکه وکیل خواهان در همان جلسه اول اظهار داشته است که بعد از درگیری زوجین و ترک منزل از جانب زوجه پدر زوج منزل مشترک زوجین را از زوج گرفته و مانع ورود زوجین شده که زوج منزل دیگری
اجاره کرده در صورتی که در دادنامه تمکین خلاف این موضوع از جانب زوج ذکر گردیده و صحبتی از ترک منزل توسط زوجه نشده است و ثانیا: آقای وکیل در متن دادخواست فقط اشاره داشته است که زوجه حسب سند نکاحیه که قید شده سابقه ازدواج ندارد که در پرونده که یک برگ رونوشت سند نکاحیه موجود است چیزی در این مورد مکتوب نشده است و ثالثا: سابقه ازدواج ندارد و بر فرض در سند نکاحیه مکتوب شده باشد دلیل بر عدم اطلاع زوج از موضوع ازدواج سابق نمی باشد و ممکن هست که ازدواج سابق داشته بوده ولیکن چون باکره بوده و در زمان عقد از یکدیگر جدا شده اند آقای عاقد چنین موضوعی را قید کرده باشد و ثالثا: آقای وکیل همین مسیله مکتوب عاقد را که سابقه ازدواج ندارد را سبب تدلیس عنوان کرده و بعد در متن دعوی و در جلسه دادرسی عدم بکارت را مطرح کرده اند که حتی زوج نیز چنین چیزی را در هیچ زمان و مکانی عنوان ننموده اند و رابعا: آقای وکیل در اظهارات خود به شرح صورت جلسه دادرسی مورخ 1393/3/1 سه موضوع را جهت فسخ نکاح مطرح نموده اند. 1- به دلیل ازدواج سابق زوجه 2- به دلیل نازایی و عقیم بودن زوجه 3- به دلیل عدم بکارت زوجه که ازدواج زوجه شاید فقط در حد عقد بوده باشد و در مورد عدم بکارت زوجه آقای وکیل هیچ دلیلی ارایه ننموده اند و در مورد عقیم و نازایی نیز هیچ ارتباطی به فسخ نکاح ندارد و زوج می تواند همسر خود را مطلقه نماید البته با پرداخت کلیه حق و حقوق زوجه و اما در مورد اظهارات وکیل خواهان که اظهار داشته است که زوجه از زمان ازدواج اول نازایی و عقیم بودن زوجه مشخص بوده است آقای وکیل از کجا استنباط کرده اند که زن و شوهر که در زمان عقد و در زمان بکارت زوجه از یکدیگر جدا شده اند از علت عدم باروری زوجه اطلاع داشته اند که می فرمایند از همان اول تحت درمان بوده اند و با توجه به شهادت شهود بر اطلاع زوج از ازدواج اول زوجه و اینکه آقای وکیل اظهار داشته اند که زوج در جهت مصالحه و برگرداندن زوجه به منزل و در طریق رفت وآمد به ساری و قایم شهر به موضوع ازدواج اول زوجه اطلاع پیدا نموده اند و تحقیقات را شروع کرده اند این موضوع نمی تواند صحت داشته باشد چون قانون و شرع و عرف گفته است که قبل از ازدواج در مورد زوجین تحقیقات انجام گیرد نه پس از هشت سال زندگی مشترک که نیاز به تحقیقات نمی باشد و ممکن نیست که زوجین هشت سال زندگی مشترک داشته باشند و از وضعیت یکدیگر اطلاع پیدا ننمایند و سپس در یک مسیر رفت وآمد جهت برگرداندن زوجه به زندگی و از یک فرد ناشناس که اطلاع از موضوع رفت وآمد ندارد این موضوع کشف گردد مگر اینکه زوج در تمام مسیرهای رفت وبرگشت کلیه زندگی خود را روی دایره گذاشته و در همه جا جار زده باشد و الا یک فرد ناشناس از کجا دانسته که این آقا به دنبال همسرش می رود و همسرش مشکل نازایی دارد که بگوید زنت با شوهر قبلی نیز همین مشکل را داشته است که در زمان عقد جدا شده اند و زوجه باکره بوده و اصلا موضوع نازایی و غیره در زمان بکارت مطرح نمی باشد و عدم باروری و نازایی نیازمند زندگی مشترک طولانی زناشویی می باشد تا موضوع بروز نماید و کشف گردد بنابراین نمی شود گفت که زوج بعد از هشت سال که تمکین نامبرده مردود اعلام گردیده و زوجه تقاضای
نفقه و
مهریه داده و اختلاف ایجاد شده تازه متوجه شده است که زوجه سابقه ازدواج داشته است و تقاضای فسخ نکاح نماید فلذا دادگاه اظهارات وکیل خواهان را غیرموجه و بلادلیل دانسته و به استناد ماده 1257
قانون مدنی حکم بر بطلان دعوی خواهان صادر نموده است. پس از ابلاغ رای صادره وکیل زوج نسبت به آن تجدیدنظرخواهی نموده که پس از طی تشریفات قانونی شعبه یازدهم دادگاه تجدیدنظر استان مازندران به موضوع رسیدگی و طی دادنامه شماره 743- 1393مورخ 1393/6/23 با استدلال اینکه با اندک تامل در مفاد دادخواست تقدیمی درمی یابیم که کشمکش و طرح دعاوی متعدد زوج را بر آن داشت دعوی فسخ نکاح مطرح نماید. با توجه به ماده 1131
قانون مدنی خیار فسخ فوری و اعمال چنین حق باید به فوریت صورت گیرد با التفات به تاریخ عقد (1385/12/10) و تاریخ تقدیم دادخواست (1391/12/27) طرح دعوی فسخ نکاح و عدم اطلاع و آگاهی زوج از موضوع جهت اعمال
خیار یاد شده متکی به دلیل نمی باشد که قید پیگیری های زیاد مندرج در دادخواست استدلال مذکور را تقویت می نماید و زوجین چون در شهر قایم شهر اقامت و سکونت داشته اند عرف و عادت نیز عدم آگاهی از مدت را توجیه نمی نماید بنابراین اعتراض تجدیدنظرخواه را غیرموجه تشخیص و ضمن رد آن دادنامه تجدیدنظرخواسته را تایید نموده است. دادنامه اخیرالذکر در تاریخ 1393/7/14 به وکیل زوج ابلاغ شده و نامبرده در تاریخ 1393/8/4 با تقدیم دادخواست و لایحه فرجامی نسبت به آن فرجام خواهی نموده که پس از تبادل لوایح و وصول پرونده به دیوان عالی کشور جهت رسیدگی به این شعبه ارجاع گردیده است لوایح طرفین به هنگام شور قرایت می گردد.