رای قضایی شماره 9309970222500646

رای قضایی شماره 9309970222500646

مجموعه کامل آرای قوه قضاییه

رای قضایی شماره 9309970222500646


شماره دادنامه قطعی:
9309970222500646

تاریخ دادنامه قطعی:
1393/05/21

گروه رای:
حقوقی

نوع مرجع:
دادگاه تجدیدنظر استان

عنوان رای:
نسبت میان سکوت و رضایت

پیام رای:
در نظام حقوقی کشور ما سکوت علامت رضا نیست و مادام که با قرینه ی صارفه ی قطعیه همراه نباشد نمی تواند دلالتی بر رضا داشته باشد بنابراین عدم پاسخگویی اظهارنامه دلیلی بر تایید یا صحت آن نیست.

رای دادگاه تجدیدنظر استان
در خصوص دعوی اعاده دادرسی فوق العاده خواهان مستدعی اعاده دادرسی آقای غ.ز. (ب.) با وکالت آقای ع.ن. به طرفیت خواندگان اصلی و طاری و مجموعا مشتمل بر آقایان و خانم ها 1- آقای ن.الف. با وکالت آقایان م.ت. و غ.پ. 2-ف.س. و مجلوبین ثالث 3- الف.ج. (ج.) 4- پ.ع. 5- م.الف. و دایر به خواسته دعوی اعاده دادرسی فوق العاده در اجرای مقررات قانونی موضوع ماده واحده قانون اصلاح ماده 18 اصلاحی قانون تشکیل دادگاه های عمومی و انقلاب مصوب دی ماه 1385 و نسبت به دادنامه قطعی سابقالصدور این دادگاه به شماره 885 مورخ 24/7/87 در پرونده کلاسه 87/25/182 که در مقام رسیدگی به الف) دو فقره تجدیدنظرخواهی نسبت به دادنامه های بدوی و غیرقطعی تجدیدنظر خواسته به ترتیب مشتمل بر 1) دادنامه شماره 324 مورخ 17/6/86 شعبه 179 دادگاه عمومی حقوقی تهران در پرونده کلاسه 83/1466 که بر صدور قرار عدم استماع دعوی بدوی آقای غ.ز. به طرفیت آقای ن.الف. و خانم ف.س. به خواسته الزام به ایفاء تعهدات و تنظیم سند رسمی انتقال مبیع موضوع قرارداد عادی بیع 8/2/82 مشتمل بر یک دستگاه ساختمان به انضمام چهار باب مغازه به شماره ثبتی:1776 و 1777 فرعی از دو اصلی واقع در بخش 12 تهران و با احتساب کلیه خسارات دادرسی اشعار داشته و 2) دادنامه شماره 551 مورخ 2/8/86 در پرونده کلاسه 83/179/919 شعبه 179 پیش گفته که با احراز فسخ قرارداد عادی بیع مورخ 5/2/82 خوانده دعوی بدوی دیگر (آقای غ.ز.) را به پرداخت مبلغ 000/ 193/4 ریال بابت خسارات دادرسی و طرح دعوی و حق الوکاله وکیل و کلا له و در حق خواهان دعوی مرقوم (آقای ن.الف.) اشعار داشته و ب) صدور قرار رد دعوی طاری (جلب ثالث) تقدیمی در مقام تجدیدنظرخواهی های مطروحه که طی دادخواست مستقل و علی حده 10/9/86 تقدیم شعبه 179 صدرالذکر و ظاهرا به همراه دادخواست های حاوی دعاوی تجدیدنظرخواهی های مارالبیان گردیده که مورد موافقت 22/6/89 ریاست محترم قوه قضاییه به علت خلاف بین شرع تشخیص گردیدن آراء قطعی یادشده واقع گردیده و سپس رسیدگی به آن به این مرجع احاله و ارجاع شده دادگاه از توجه به جمیع محتویات پرونده و جامع اوراق در هم ریخته و نامنظم آن به ویژه دادخواست های تواریخ 9/7/83 و 16/7/83 حاوی دعاوی بدوی و نیز ضمایم پیوستی آن ها خصوصا رونوشت قرارداد عادی بیع مورخ 8/2/82 و صورت جلسات رسیدگی های مرحله نخستین و تجدیدنظر ماضی و مفاد دادنامه های صدرالذکر و نارسایی ها و منقبت های عدیده شکلی یا ماهیتی در مراحل رسیدگی های ماضی و نظریات 10/5/89 18/9/88 و 3/11/88 و 24/3/89 قضات محترم اظهارنظر کننده معاونت محترم قضایی قوه قضاییه و با عنایت به آنکه اولا) دادخواست نخست از سوی آقای س.ق. به وکالت از خواهان آقای ن.الف. به طرفیت خوانده آقای غ.ز. در تاریخ 9/7/83 تقدیم که خواسته آن عبارت از " فسخ و بی اعتباری قرارداد 8/2/82" منعقده فی مابین طرفین تنظیمی در بنگاه برادران ق. و راجع به پلاک های ثبتی 1777/2 و 1776/2 واقع در بخش 12 تهران و به استناد تبصره 2 بند 2-4 قرارداد مذکور و شرط ضمنالعقد از حیث عدم پرداخت ثمن معامله موضوع مبالغ مندرجه در بند 1-4 قرارداد مذکور و از سوی خریدار و تخلف وی بوده که ضمانت اجرای آن منفسخ شدن و بی اعتباری قرارداد مذکور در دادخواست اعلام گردیده لیکن دعوی مذکور از ابتدای طرح و اقامه آن با نارسایی های عدیده شکلی توام و همراه بوده که در رسیدگی های ماضی به طورکلی مغفول باقی مانده و مورد توجه واقع نشده زیرا: 1) نه تنها در اظهارنامه ارسالی بلکه همچنین در دادخواست 9/7/83 و سطر پنجم صورت جلسه رسیدگی مورخ 7/10/83(برگ 10 پرونده 83/179/919 خواسته دعوی مرقوم "فسخ و بی اعتباری قرارداد عادی بیع 8/2/82 " اعلام و تعرفه گردیده و این در حالی است که خواسته مذکور با تغافل از موازین و مقررات قانونی و رویه قاطع قضایی و دکترین موثر حقوقی مطرح گردیده که ناشی از عدم تسلط بر مبانی مذکور و اصول و موازین حقوقی بوده زیرا فسخ از حقوق ذیالفسخ محسوب گردیده و چنانچه بر اساس و بر مبنای قانون یا قرارداد فسخی ممکن و متصور و برای ذیالفسخ مقرر باشد با اعمال آن از طرق متعارف سپس تنها حقی که برای اعمال کننده فسخ قراردادی یا قانونی می تواند وجود داشته باشد مراجعه به محکمه و تقاضای " صدور حکم بر تنفیذ " آن می باشد و این در حالی است که در دعوی مرقوم علی الراس و استبدایا و به شرح ستون خواسته مربوطه تقاضای " فسخ بی اعتباری قرارداد 8/2/82" از محضر محکمه بدوی گردیده و به نحو عجیبی در سطر ماقبل پایانی ظهر برگ دادخواست (ظهر برگ 8) تقاضای رسیدگی و " اعلام فسخ و بی اعتباری قرارداد 8/2/82" گردیده و متعاقبا در سطر پنجم صورت جلسه رسیدگی 7/10/83 " فسخ و بی اعتباری قرارداد " مورد تقاضا واقع شده که تزلزل در نوع خواسته که گاهی دایر مدار " فسخ و بی اعتباری قرارداد " و گاهی دایر مدار " اعلام فسخ و بی اعتباری قرارداد " بوده حکایت از متزلزل بودن خواسته دعوی و عدم تسلط بر مبانی قانونی و موازین حقوقی داشته زیرا مراجع قضایی و اصولا شعبه 179 صدرالذکر نمی تواند مرجع فسخ کننده و اعلام کننده فسخ قرارداد محسوب گردد زیرا همچنان که سابقا بیان شده فسخ از حقوق ذیالفسخ بوده که با اعمال به موقع و صحیح و از طرق متعارف نهایتا امکان تقاضای تایید و تنفیذ آن را از محکمه خواهد داشت و این در حالی است که خواهان یادشده از محکمه بدوی تقاضای فسخ قرارداد و از آن عجیب تر اینکه تقاضای اعلام فسخ قرارداد را نموده که اصولا و علی القاعده فاقد موقعیت قانونی و در وضعیت غیرقابل استماعی قرار داشته زیرا نه تنها شعبه 179 پیش گفته مرجع فسخ قرارداد یادشده نمی توانسته باشد بلکه همچنین نیز مرجع اعلام کننده فسخ مذکور نبوده فلذا خواسته از این حیث قابلیت اجابت را دارا نبوده که اصولا بدون بررسی ممیزی و ارزیابی از سوی مرجع بدوی و کاملا مغفول باقی مانده است. 2) بدون تردید اعمال فسخ از سوی ذیالفسخ فوری است و می بایست به فوریت از سوی وی اعمال گردد که در فرآیند دعوی بدوی مطروحه (صرف نظر از فقدان موقعیت قانونی خواسته و به کیفیت ابرازی فوریت یادشده رعایت نگردیده زیرا با توجه به استناد خواهان مذکور به بند 2-4 ناظر به بند 1-4 ذیل ماده 4 قرارداد 8/2/82 کاشف است: مبلغ یک صد میلیون ریال از ثمن معامله (000/000/320/1 ریال) نقدا به فروشنده (الف.) تقدیم و مقررشده قسط اول در تاریخ 8/3/82 سیصد میلیون ریال (سی میلیون تومان) و قسط دوم در تاریخ 15/4/82 به مبلغ چهارصد میلیون ریال (چهل میلیون تومان) و قسط سوم در تاریخ 10/5/82 به مبلغ سیصد میلیون ریال (سی میلیون تومان) از سوی خریدار (ز.) پرداخت گردد که به صورت دست نویس و در سطور مربوطه در قرارداد درج شده و در دنباله سطور یادشده نیز به موضوع دو فقره چک به تاریخ 30/2/82 ده میلیون تومان و 10/3/82 ظاهرا بیست میلیون تومان و غیره نکاتی درج و در خاتمه قید گردیده " الباقی در محضر مبلغ سی میلیون تومان پس از تنظیم وکالت محضری " بنابراین چنانچه هریک از اقساط ثمن معامله پرداخت نمی شده و فروشنده قصد انتفاع از شرط قراردادی را می داشته باید به قید فوریت مبادرت به فسخ قرارداد می نموده و در نهایت از محکمه تایید و تنفیذ آن را مورد درخواست قرار می داده و این در حالی است که تنها دلیل اعمال فسخ ادعایی اظهارنامه شماره 2112 مورخ 14/2/83 بوده که از تاریخ آخرین قسط مقرره (قسط سوم 10/5/82) با تاخیر طولانی و نامتعارف بیش از نه ماهه مواجه بوده بنابراین چنانچه حق فسخی برای فروشنده و به علت تخطی و تخلف خریدار وجود داشته باشد به فوریت اعمال نشده و تاخیر یادشده باعث زوال حق مذکور گردیده مضافا آنکه از تاریخ ارسال اظهارنامه مذکور (14/2/83) نیز با تاخیر طولانی دیگر (تاخیر حدود 7 ماهه) دعوی بدوی در تاریخ 9/7/83 مطرح گردیده که به طورکلی در رسیدگی های ماضی مورد توجه و مداقه واقع نشده و مغفول باقی مانده است و درهرحال فسخ ادعایی (با فرض امکان و تصور) به موقع اعمال نشده 3) نکته حایز اهمیت دیگر اینکه در بند 2-4 ذیل ماده ((4)) قرارداد 8/2/82 ضمانت اجرای عدم پرداخت مبالغ مندرج در بند 1-4 است که می تواند موجب و باعث منفسخ شدن و بی اعتباری معامله ادعایی و اعلام شده گردد که میان موضوع یادشده و خواسته خواهان در دعوی بدوی مرقوم (فسخ و بی اعتباری قرارداد) تفاوت های اساسی وجود داشته و از این حیث نیز خواسته دعوی بدوی در وضعیت غیرقابل استماعی قرارگرفته زیرا فسخ "ایقاعی " است از ایقاعات مدنی که در عقود اثر عقد را از بین برده و به حالت زمان حدوث عقد بر می گرداند و اثر آن نیز بنا بر قول مشهور از تاریخ فسخ (حین فسخ) می باشد برگشت آثار عقد از طریق فسخ توسط یکی از متعاقدین (ایقاع کننده) صورت می پذیرد و اگر به تراضی و توافق طرفین اعمال شود آن را اقاله گویند و دیگر به عنوان فسخ نامیده نمی شود که اصطلاحا اقاله را "تفاسخ "نیز گفته اند و چنانچه انحلال عقد به صورت قهری یا به حکم قانون باشد آن را " انفساخ " گویند و منفسخ نیز قراردادی که فک شده و زایل گردیده باشد را شامل شده بنابراین و با فرض صحت و بر اساس واژگان و عبارات استعمال شده در بخش پایانی سطر اول تبصره 2 ذیل بند 2-4 قرارداد مذکور ضمانت عدم اجرای عدم پرداخت ثمن معامله موجب منفسخ شدن و بی اعتباری معامله شده و با انفساخ معامله مذکور نیز حقوقی برای فروشنده در نظر گرفته شده که درهرحال با موضوع خواسته آقای الف. و در دعوی بدوی مربوطه تفاوت و تغایر اصلی و اساسی داشته که باعث فقدان موقعیت قانونی خواسته و منطبق با قرارداد استنادی گردیده که علاوه بر مرحله طرح و اقامه دعوی مرقوم نیز در رسیدگی های ماضی به کلی مغفول باقی مانده است از طرفی در مقرره یادشده علاوه بر منفسخ شده نیز "بی اعتباری معامله " انشاء و مقرر گردیده و این نیز در حالی است که میان " منفسخ شدن " قرارداد و معامله و " بی اعتباری " آن نیز تفاوت های اساسی وجود داشته به عبارتی فسخ یا انفساخ یا تفاسخ از آثار عقد صحیح شرعی و قانونی محسوب شده که هریک صرفا باعث فک قرارداد و معامله و زوال اعتبار و آثار آن نسبت به آتیه می گردد و با فرآیند " بی اعتباری " که شامل فقدان اعتبار و ارزش معامله یا قرارداد می باشد کاملا متفاوت بوده که در وضعیت ناهمگونی و در تبصره 2 ذیل بند 2-4 قرارداد یادشده و در معیت واژه " منفسخ شدن " به کاربرده و استعمال شده که دارای آثار عدیده رای نسبت به یکدیگر بوده و علی رغم آن نیز به عنوان دو خواسته علی الظاهر مترادف در دعوی بدوی مطرح گردیده که علاوه بر طرح دعوی مرقوم نیز در رسیدگی های ماضی بررسی و ممیزی آن به کلی مغفول مانده و به هیچ وجه قابلیت توجیه نداشته بنابراین دعوی موضوع دادخواست 9/7/83 و در وضعیت مطروحه مبینه فاقد موقعیت قانونی و در وضعیت غیرقابل استماعی قرار داشته است. 4- علاوه بر مراتب معنونه نیز ایراد اساسی و اصلی و غیرقابل اغماضی که بر دادنامه شماره 551 مورخ 20/8/86 وارد می باشد آن است که دادگاه محترم بدوی و در دادنامه مرقوم چنین اعلام داشته "... بنا به مراتب دعوی مطروح مقرون به واقع تشخیص و با استناد به مقررات ماده 10 قانون مدنی و مواد 515-519 از قانون آیین دادرسی دادگاه های عمومی و انقلاب در امور مدنی با احراز فسخ قرارداد مبحوث عنه خوانده را به پرداخت مبلغ 000/193/4 ریال بابت خسارت دادرسی و طرح دعوی و حق الوکاله وکیل و از باب تسبیب در حق خواهان صادر و اعلام می نماید.. . و به ترتیب یادشده الف) تصمیم مرجع محترم رسیدگی بدوی در قالب هیچ گونه رای (به ویژه ماهیتی و ایجابی) اصدار نیافته و مطابق با مقررات قانونی موضوع ماده 299 قانون آیین دادرسی پیش گفته نبوده بنابراین به علت عدم اتصاف به رای شایسته قانونی (اعم از ماهوی یا حتی شکلی) واجد آثار آراء قانونی نمی باشد و از ارزش و اعتبار قانونی آن ها برخوردار نگردیده و صرفا تصمیمی شخصی مبنی بر احراز فسخ قرارداد مستند دعوی بدوی مرقوم بوده که صرفا راجع به بخشی از خواسته (فسخ) اتخاذشده و راجع به بخش دیگر (بی اعتباری) کاملا ساکت و متضمن عدم اتخاذ تصمیم بوده که درهرحال بدون رعایت ضوابط آمره و شکلی آیین دادرسی اصدار یافته و معلوم نمی باشد نتیجه احراز فسخ قرارداد مذکور از سوی مرجع بدوی چه بوده ب) در دادنامه مذکور تاریخ قرارداد استنادی 5/2/82 اعلام شده که مبتنی بر اشتباه بوده زیرا تاریخ قرارداد استنادی 8/2/82 بوده که از این حیث نیز با نارسایی مواجه می باشد. ج) در صدور تصمیم یادشده به ماده 10 قانون مدنی استناد گردیده که به نظر می رسد مرجع محترم بدوی بدون لحاظ مقررات قانونی ذیربط و مرتبط و در وضعیت ناهمگون در تصمیم یادشده به ماده 10 قانون مدنی استناد نموده که از دیگر منقبت های اساسی دادنامه محسوب می گردد و فاقد رعایت بند 4 ذیل ماده 296 قانون آیین دادرسی دادگاه های عمومی و انقلاب در امور مدنی بوده است. ثانیا: دادخواست ثانی از سوی آقای ع.ق. به وکالت از خواهان آقای غ.ز. به طرفیت خواندگان 1) آقای ن.الف. و 2) خانم ف.س. و دایر به خواسته الزام خواندگان به ایفاء تعهدات در خصوص تنظیم سند رسمی انتقال یک دستگاه ساختمان به انضمام چهار باب مغازه موضوع پلاک های ثبتی 1776 و 1777 فرعی از دو اصلی واقع در بخش 12 تهران و با احتساب خسارات دادرسی و دستور موقت مبنی بر جلوگیری از نقل وانتقال پلاک های مذکور در تاریخ 16/7/83 مطرح (برگ 3 پرونده مربوطه) که بدوا مراتب به شعبه 182 دادگاه عمومی حقوقی تهران ارجاع و پس از اقداماتی چند و سپس حسب تصمیم 21/10/83 و به علت مرتبط بودن دعوی مرقوم با کلاسه 83/182/597 با پرونده کلاسه 83/179/919 (دعوی فسخ) شعبه 179 دادگاه عمومی حقوقی تهران پرونده مرقوم به شعبه 179 پیش گفته ارجاع و ازآن پس علی الظاهر و علی القاعده به طور مشترک و توامان مورد رسیدگی در شعبه 179 مذکور واقع شده است و این در حالی است که: 1) در تصمیم نهایی اتخاذی بدون آنکه اشتراک در رسیدگی مرقوم لحاظ شده باشد نسبت به دعوی نخست طی دادنامه شماره 551 مورخ 20/8/86 و نسبت به دعوی ثانی طی دادنامه شماره 324 مورخ 17/6/86 و به طور مستقل منفک و علی حده اتخاذ تصمیم به عمل آمده که همین امر موجبات اقدامات چندگانه اطاله آمیز و اختلاط اقدامات مربوطه و در هم ریختگی و زوال نظم و ترتیب منطقی اوراق پرونده گردیده 2) در دادنامه اصداری به شماره 324-17/6/86 در پرونده کلاسه 83/1466 و راجع به خواسته دعوی آقای ز. چنین استدلال شده " نظر به اینکه به دلالت مفاد پاسخ استعلام ثبتی واصله ملک مورد بحث متعلق به خوانده ردیف دوم می باشد و مدرکی دال بر تعهد وی به انتقال ملک بخوانده ردیف اول به دادگاه ارایه نشده است لذا دعوی متوجه وی نمی باشد و طرح دعوی به صورت مطروح فاقد وجاهت قانونی است و با استناد به مقررات ماده 2 قانون آیین دادرسی دادگاه های عمومی و انقلاب در امور مدنی قرار عدم استماع دعوی مطروح را صادر و اعلام می نماید.. و بنا بر استدلال ابرازی ظاهرا به علت عدم توجه دعوی مرقوم به وی (ظاهرا مالک رسمی) کل دعوی را قابل استماع ندانسته لیکن در تصمیم یادشده الف) صرفا به ماده 2 قانون صدرالذکر در عدم پذیرش شکلی دعوی استناد گردیده و اصولا مقررات قانونی یادشده کفایت امر به منظور اتخاذ تصمیم مرقوم را نداشته و درهرحال بدون لحاظ مقررات مرتبط و موضوعه و آمره شکلی موضوع مواد 84 و 89 قانون مرقوم تصمیم یادشده اتخاذ گردیده ب) مطابق مقررات قانونی موضوع ماده 220 قانون مدنی عقود نه فقط متعاملین را به اجرای چیزی که در آن تصریح شده است ملزم می نماید بلکه متعاملین به کلیه نتایجی هم که به موجب عرف و عادت یا به موجب قانون از عقد حاصل می شود ملزم می باشند فلذا مطابق مقرره قانونی یادشده و رویه قاطع قضایی به ویژه در سطح مراجع عالی و دکترین موثر حقوقی و تمسکا به مقررات آمره و لازم الاتباع ثبتی و بر اساس احراز ضروریات اجتماعی و مدنی تنظیم سند رسمی انتقال و به ویژه در اموال غیرمنقول که سابقه ثبت داشته از ضروری ترین امور عرفی و متعارف محسوب که طرفین را ملزم به انجام آن می نماید و مهم یادشده در دادنامه مرقوم به کلی لحاظ نشده 3) هرچند در قرارداد 8/2/82 فروشنده به علت فقدان مالکیت رسمی و قانونی نسبت به مبیع و بدون آنکه به سلسله تعاقب ایادی مربوطه اشاره رای داشته باشد در نهایت و بر اساس وکالت نامه های تفویضی متعهد به تنظیم سند وکالت رسمی در تاریخ 10/6/82 و بنام خریدار گردیده لیکن این امر مانعی برای طرح و اقامه دعوی به طرفیت مالک رسمی و قانونی (که درهرحال سلسله تعاقب ایادی نیز در آن اعمال شده) با مانع قانونی یا شرعی مواجه نبوده و از این حیث نیز دادنامه مرقوم و دادنامه قطعی معترض عنه این دادگاه مطابق با موازین و مقررات قانونی اصدار نیافته ج) در رسیدگی مشترک و نسبت به هردو دعوی بدوی که اوراق آن به طور نامنظم در پرونده کلاسه 86/179/1014 قرارگرفته و به منظور بررسی وضعیت پرداخت وجوه راجع به اقساط ثمن معامله و با صدور قرار استماع شاهد خواهان دعوی 16/7/83 و طی تصمیم مورخ 19/7/85 (برگ 56 پرونده اخیر) سپس در تاریخ 31/2/86 از آقای ب.ق. و به عنوان محرر و ظاهرا متصدی بنگاه معاملات ملکی که قرارداد 8/2/82 در آنجا و توسط وی تنظیم و تحریر گردیده به عنوان شاهد تحقیق و اظهارات وی استماع (برگ 72) که اظهارات وی دلالت بر آن داشته که چک های اقساط معامله را وی (ق.) صادر ولی وجوه آن ها را خریدار (ز.) پرداخت می نموده که از سوی خوانده یا وکیل وی هیچ گونه جرمی نسبت به شاهد یادشده ابراز نگردیده و نسبت به اظهارات مشارالیه و مودای اظهارات وی نیز ایرادی به عمل نیامده (جمله پایانی ذیل برگ 72 پرونده اخیر نیز دال بر جرح وی نمی باشد) مضافا آنکه آقای غ.پ. و به عنوان وکیل آقای الف. و در لایحه تقدیمی سابق در مرحله رسیدگی ماضی و خطاب به این دادگاه وارده به شماره 805 مورخ 3/7/87 (برگ های 94 لغایت 96) ضمن تشریح چگونگی وصول بخش هایی از اقساط ثمن معامله چنین اظهار داشته "... چک شماره 169198 مورخ 10/3/82 در سررسید به علت نداشتن موجودی منتج به صدور گواهینامه عدم پرداخت می شود که تجدیدنظرخواه بعد از مدتی وجه آن را در بانک کارسازی می نماید و موکل چون حسن نیت داشته مجددا جهت وصول وجه چک به بانک مراجعه و چک را نقدی می نماید چک شماره 169199 به تاریخ 15/4/82 نیز بمانند چک قبلی در سررسید کسر موجودی داشته... مراتب را تلفنی به تجدیدنظرخواه اطلاع می دهد و به این موضوع اعتراض می کند که تجدیدنظرخواه به اتفاق بنگاه دار در بانک حاضر می شوند و بنگاه دار چک چهل میلیون تومانی را از موکل اخذ و پشت آن را (ظهر آن را) تکمیل و مبلغ بیست میلیون تومان موجودی حساب را اخذ و تحویل موکل می دهد چک فوق را هم بابت مابقی بیست میلیون تومان چک چهل میلیون تومانی به موکل تحویل می دهد... بنا بر اظهارات یادشده اظهارات آقای قنبری و به عنوان شاهد و فردی که مبادرت به صدور چک ها و پرداخت وجوه نموده مطابق با واقع گردیده و از این حیث اظهارات مشارالیه و مودای آن می تواند موثر در مقام باشد. مضافا آنکه وکیل یادشده دلیلی مبنی بر صدور گواهی عدم پرداخت چک مذکور به عنوان بخشی از ثمن معامله تقدیم و ارایه نداشته و اصولا دعوی فسخ ادعایی از ابتدا فاقد ادله شرعیه یا قانونیه پیرامون عدم پرداخت بخشی یا بخش هایی از ثمن معامله بوده و چنانچه چک یا چک هایی را شخصا وصول ننموده یا گواهی عدم پرداختی آن ها را اخذ نداشته این امر دلیلی مبنی بر عدم پرداخت ثمن معامله محسوب نخواهد شد. مضافا آنکه موضوع ادعای مسافرت آقای الف. به چین یا تصادف وی و یا عزیمت آقای ز. به حج و غیره در مرحله رسیدگی های ماضی مورد بررسی واقع نگردیده و علاوه از آن نیز در حد ادعایی صرف و بلادلیل باقی مانده که صرف نظر از صحت یا سقم آن و در وضعیت مبینه تاثیری در موضوع نخواهد داشت. ثالثا صرف نظر از چگونگی تدوین وضعیت تحریر ماده 4 و بندهای 1-4 و 2-4 ذیل ماده 4 قرارداد عادی بیع 8/2/82 و ازآنجاکه مطابق اظهارات عدیده و مکرر آقایان پ. و ت. به ویژه در لایحه تقدیمی 00064/25/90 مورخ 4/2/90 این دادگاه پیرامون پرداخت وجه چک شماره 169199 مورخ 15/4/82 به مبلغ چهارصد میلیون ریال (چهل میلیون تومان) چنین ابراز گردیده که آقای الف. در سررسید چک مزبور را به بانک ارایه می دهد و چون فاقد موجودی (کافی) بوده تلفنی مراتب را به خریدار اطلاع می دهد و بعد از ساعتی خریدار به اتفاق بنگاه دار (صادرکننده چک) در بانک حضور یافته و برای اینکه چک منتهی به صدور گواهینامه عدم پرداختی نگردد و برای صاحب حساب مشکلی ایجاد نشود یا ظهر نویسی وجه چک را به مبلغ دویست میلیون ریال (معادل بیست میلیون تومان) کاهش داده و چک مذکور منجر به وصول از ناحیه دارنده (آقای الف.) شده و نسبت به تتمه آن چک دیگری به شماره 247827 با سررسید 20/4/82 صادر و به وی تحویل گردیده و به ترتیب یادشده و به نحو صریح و بر اساس آخرین تراضی و اراده انشایی طرفین و نسبت به باقی مانده مبلغ چک صدرالذکر 169199 (به میزان دویست میلیون ریال) تبدیل تعهد با جایگزین نمودن چک جدید به شماره 247828 به جای چک قبلی (169199) صورت پذیرفته که شرایط مقرره قراردادی (بندهای 1-4 و 2-4 پیش گفته) نسبت به آن جاری و ساری نبوده و دلیلی مبنی بر امکان تسری آثار و شرایط قراردادی مذکور بر آن وجود نداشته و صرف نظر از عدم ارایه دلیلی مبنی بر مواجه گردیدن چک 247828 با عدم موجودی منجر به صدور گواهی نامه عدم پرداختی بانکی اصولا عدم پرداخت آن تاثیری در وضعیت قرارداد نداشته و از آثار قراردادی مرقوم بهره مند نخواهد بود لذا دعوی خواهان دادخواست مورخ 9/7/83 از این حیث نیز فاقد موقعیت قانونی و در وضعیت غیرقابل پذیرش قرار داشته و تصمیم موضوع دادنامه شماره 551 مورخ 20/8/86 که مبتنی بر عدم پرداخت قسط مذکور از ثمن معامله صادر گردیده مطابق موازین و مقررات قانونی نمی باشد. رابعا با توجه به اظهارات موکد و مکرر آقایان پ. و ت. در لوایح و صورت جلسات عدیده از حیث آنکه موکل آن ها (آقای الف.) در مورد چک های راجع به ثمن معامله و باملاحظه وضعیت عدم موجودی کافی حساب راجع به چک های مربوطه و در هر مرتبه با خریدار (آقای ز.) مماشات و مدارا نموده و با قایل شدن فرجه هایی ولو اندک در نهایت وجه چک های مذکور را وصول نموده به ویژه آنکه چک شماره 169199 و با اصلاح مبلغ آن توسط مشارالیه وصول شده لذا چنانچه با فرض محال تحقق حق فسخ برای مشارالیه نامبرده از اعمال آن صرف نظر نموده و حق خویش را به موقع اعمال نداشته لذا دعوی مرقوم نیز از این حیث در وضعیت فاقد موقعیت قانونی قرارگرفته خامسا: ادعای ذینفع بودن شاهد تعرفه شده از ناحیه آقای ز. (آقای ب.ق. که متصدی بنگاه ق. نیز بوده) در موضوع قرارداد استنادی فاقد ادله شرعیه یا قانونیه بوده و صرف صدور چک های راجع به ثمن معامله و از ناحیه خریدار (غ.ز.) دلالتی بر ذینفع بودن وی نداشته و اتفاقا با توجه به اظهارات متقابل شاهد مذکور آقای ز. به علت عدم اطمینان و عدم اعتماد آقای الف. به آقای ز. درخواست گردیده آقای ق. چک ها را از حساب خود صادر تا تضمین بیشتری برای وصول وجه آن ها که از ناحیه خریدار (غ.ز.) باید کارسازی می گردیده وجود داشته باشد و کرارا حضور و اقدام آقای ق. هنگام مواجه گردیدن چک های مذکور به عدم موجودی از سوی وکلای آقای الف. مورد تایید واقع شده که خود دلیلی بر عدم ذینفع بودن وی در موضوع دعوی خواهد بود مضافا آنکه داشتن انگشتر طلا در ید وی و ظاهر خاص در تاریخ 31/2/86 و حین اداء شهادت و اظهارات ابرازی به عنوان گواه (برگ 72 پرونده) مورد جرح وی از ناحیه وکلای آقای الف. قرار نگرفته و از طرفی اظهارات وی به عنوان صادرکننده چک های مذکور و نیز محرر نگارنده و تنظیم کننده قرارداد 8/2/82 که به صورت منفرد بوده از باب اماره قضایی می تواند مورد استناد قرارگرفته و در پذیرش آن رادع و مانع قانونی یا شرعی از ناحیه وکلای مشارالیه تقدیم و ارایه نگردیده سادسا: ضمن آنکه تنظیم و ارسال اظهارنامه شماره 2112 مورخ 13/2/82 از ناحیه آقای الف. و خطاب به آقای ز. موثر در مقام ادعا نبوده اصولا عدم پاسخگویی به آن دلیلی بر صحت موضوع ادعا نمی تواند محسوب گردد و علی رغم ادعای مکرر وکلای آقای الف. در نظام حقوقی کشور ما سکوت به هیچ وجه علامت رضا نمی باشد و ادعای مذکور فاقد پشتوانه قانونی یا شرعی بوده و مادام که سکوت توام به قرینه ی صارفه ی قطعیه مواجه و توام نشده باشد نمی تواند علامت و دلالتی بر رضاء داشته باشد بنابراین عدم پاسخگویی آقای ز. به اظهارنامه مذکور دلیلی بر تایید یا صحت آن نمی تواند محسوب گردد. سابعا: در دادنامه شماره 551 مورخ 20/8/86 به اقاریر خوانده به طور ضمنی بر تاخیر و عدم پرداخت بعضی از اقساط ثمن قرارداد استناد گردیده و بر همان اساس دادنامه مرقوم اصدار یافته و این در حالی است که اقاریر ضمنی مذکور و محل درج و اعلام آن ها از ناحیه مقر (خوانده یادشده) در دادنامه مرقوم معین و مشخص نگردیده و معلوم و مشخص نمی باشد به استناد چگونه اقراری رای مرقوم صادرشده که از نارسایی های بین دادنامه معنونه محسوب گردیده و به همین جهت بوده که وکلای آقای الف. و در مراحل تجدیدنظرخواهی سابق و اعاده دادرسی حاضر و عملا به جای مرجع محترم رسیدگی نخستین مبادرت به تعیین مصادیق اقرار مذکور نموده و از جمع و اجتماع آن ها به جای " اقرار تلویحی واحد " "اقاریر تلویحی و تصریحی متعدد " را مورد تبیین قرار داده که تاثیری در نارسایی دادنامه مذکور و از این حیث نخواهد داشت و علاوه از آن عمده اقاریر جانمایی شده از سوی وکلای یادشده آقای الف. و به عرض مرجع بدوی راجع است به الف) صورت جلسه رسیدگی 7/10/83 و ب) اظهارات وکیل آقای ز. در ظهر دادخواست مورخ 16/7/83 و در رابطه با صورت جلسه مذکور به ویژه در لایحه تقدیمی وارده به شماره 2275 مورخ 24/10/86 مندرج در برگ های 13 لغایت 15 پرونده تجدیدنظر مربوطه و با نقل به قول ظاهرا از آقای ز. چنین اعلام نموده:... من وجه ایشان را داشتم ولی ایشان در مسافرت خارج از کشور چین بوده و بعد هم تصادف کرده است و دست آخر اینکه خودم هم عازم مکه مکرمه شدم و بین ما دوستی بود و فکر نمی کردم ایجاد مشکل اساسی نماید.. و نقل قول یادشده را به عنوان بخشی از اقاریر وی تلقی داشته که به هیچ وجه نمی تواند به منظور عدم پرداخت بخشی از ثمن معامله که مستلزم امکان اعمال شرط قراردادی فسخ باشد محسوب گردد زیرا تمامی وجه چک های صادره بابت ثمن قرارداد از ناحیه وی پرداخت شده و عدم پرداخت احتمالی چک جایگزینی از باب تبدیل تعهد (به شماره 247827 مورخ 20/4/82) که دلیلی بر عدم پرداخت آن تقدیم و ارایه نگردیده و عدم وصول وجه آن از ناحیه دارنده (آقای الف.) یا عدم اخذ گواهی عدم پرداختی از ناحیه مشارالیه تاثیری در وضعیت نداشته و دال بر اقرار نامبرده محسوب نخواهد شد و از طرفی اقرار انتسابی دیگر به آقای غ.ز. و از حیث استناد به ظهر دادخواست مرقوم که از سوی وکیل وی تقدیم شده ضمن آنکه نمی تواند به عنوان اقرار آقای ز. محسوب گردد و با این مضمون که " ضمن اعلام آمادگی کامل موکل (آقای غ.ز.) به تسویه حساب کامل با خوانده "به هیچ وجه دلالتی بر عدم پرداخت بخشی از ثمن معامله و تخطی از پرداخت آن محسوب نخواهد شد زیرا عدم وصول وجه چک اخیرالذکر و از سوی دارنده قانونی آن به هر علت (ولو افزایش و جهش یک باره قیمت ملک و غیره) ربطی به اعلام یادشده نداشته و از طرفی بخشی از ثمن معامله (ظاهرا سیصد میلیون) باید حین تنظیم سند پرداخت می گردیده که اعلام تسویه حساب مذکور می تواند ناظر بر پرداخت وجه مذکور می باشد و درهرحال برخلاف ادعای ابرازی مراتب ادعا دلالتی بر وجود اقرار آن هم تلویحی یا صریح بر عدم پرداخت ثمن قراردادی الزام به پرداخت (و تا قبل از مرحله تنظیم سند رسمی) نخواهد داشت. ثامنا: قرار رد صادره موضوع دادنامه شماره 324 مورخ 17/6/86 نیز ضمن مستند نبودن به استنادات قانونی مرتبط و موثر در مقام بلادلیل اصدار یافته و با توجه به طرح دعوی به طرفیت مالکه رسمیه و به بهانه عدم وجود تعهدی از سوی مشارالیها و در حق خریدار (آقای غ.ز.) فاقد توجیه قانونیه بوده بناء علی هذا و با عنایت به مراتب معنونه ی مبینه ی مشروحه ی مارالذکر دادگاه بدوا با قبول و پذیرش دعوی اعاده دادرسی فوق العاده خواهان مستدعی اعاده دادرسی مطروحه (آقای غ.ز.) مستندا به ماده 438 قانون آیین دادرسی دادگاه های عمومی و انقلاب در امور مدنی و نیز مواد 358 و 353 قانون پیش گفته و رعایت ماده 356 ناظر به مواد 135 لغایت 140 197 و 200 همان قانون و مواد 185 190 191 219 231 1257 قانون مدنی و نیز تمسک به اصول صحت و لزوم که در عموم عقود و خصوصا در بیع مورخ 8/2/82 همچنان جاری و ساری بوده و ماده 22 قانون ثبت اسناد و املاک کشور بدوا ضمن نقض دادنامه معترض عنه قطعی سابقالصدور این دادگاه به شماره 885 مورخ 24/7/87 و با کلاسه 87/25/182 و در کلیه ابوب آن سپس نیز با قبول و پذیرش تجدیدنظرخواهی های مطروحه و به وکالت از تجدیدنظرخواه مربوطه (در هردو فقره آقای غ.ز.) نیز متعاقبا الف) ضمن نقض دادنامه تجدیدنظر خواسته به شماره 551 مورخ 20/8/86 در پرونده کلاسه 83/179/919 شعبه 179 دادگاه عمومی حقوقی تهران در نتیجه حکم بر عدم ثبوت دعوی و بی حقی خواهان دادخواست مورخ 9/7/83 آقای ن.الف. و صرفا در آن بخش از خواسته که لحوق تصمیم دادنامه منقوض معنونه واقع شده (احراز فسخ قرارداد 8/2/82) و هزینه دادرسی مربوطه صادر و ب) ضمن نقض دادنامه دیگر تجدیدنظر خواسته به شماره 324 م مورخ 17/6/86 در پرونده کلاسه 83/1466 شعبه 179 دادگاه عمومی حقوقی تهران حاوی قرار عدم استماع دعوی بدوی آقای غ.ز. به خواسته الزام خواندگان مربوطه به تنظیم سند رسمی انتقال مبیع موضوع قرارداد استنادی 8/2/82 و با احتساب کلیه خسارات قانونی در نتیجه رسیدگی دقیق و صحیح ماهیتی نسبت به دعوی مشارالیه و به همراه دعوی طاری (جلب ثالث) مورخ 10/9/86 مندرج در برگ های 101 لغایت 102 پرونده که به تبع دعوی اصلی بدوی موضوع دادخواست 16/7/83 الزاما و می باید توامان مورد رسیدگی مشترک توسط شعبه 179 محترم مرقوم واقع گردد را کلیتا توسط آن مرجع محترم مقرر داشته و به آن منظور پرونده امر در این بخش عینا به آن مرجع احاله و اعاده می گردد. رای دادگاه قطعی است.
رییس شعبه 25 دادگاه تجدیدنظر استان تهران ـ مستشار دادگاه
طاهری ـ موحدی

قاضی:
طاهری , حمیدرضاموحدی

منبع
سامانه ملی آرای قضایی

مواد مرتبط با این رای

ماده 10 - قراردادهای خصوصی نسبت به کسانی که آن را منعقد نموده اند در صورتی که مخالف صریح قانون نباشد نافذ است.

مشاهده ماده 10 قانون مدنی

ماده 220 - عقود نه فقط متعاملین را به اجرای چیزی که در آن تصریح شده است ملزم می نماید بلکه متعاملین به کلیه ی نتایجی هم که به موجب عرف و عادت یا به موجب قانون از عقد حاصل می شود ملزم می باشند.

مشاهده ماده 220 قانون مدنی

ماده 185 - عقد لازم آن است که هیچ یک از طرفین معامله حق فسخ آن را نداشته باشد مگر در موارد معینه.

مشاهده ماده 185 قانون مدنی

ماده 190 - برای صحت هر معامله شرایط ذیل اساسی است: 1 - قصد طرفین و رضای آن ها. 2 - اهلیت طرفین. 3 - موضوع معین که مورد معامله باشد. 4 - مشروعیت جهت معامله.

مشاهده ماده 190 قانون مدنی

ماده 191 - عقد محقق می شود به قصد انشاء به شرط مقرون بودن به چیزی که دلالت بر قصد کند.

مشاهده ماده 191 قانون مدنی

ماده 219 - عقودی که بر طبق قانون واقع شده باشد بین متعاملین و قائم مقام آن ها لازم الاتباع است مگر این که به رضای طرفین اقاله یا به علت قانونی فسخ شود.

مشاهده ماده 219 قانون مدنی

ماده 231 - معاملات و عقود فقط درباره ی طرفین متعاملین و قائم مقام قانونی آن ها موثر است مگر در مورد ماده ی 196.

مشاهده ماده 231 قانون مدنی

ماده 1257 - هرکس مدعی حقی باشد باید آن را اثبات کند و مدعی علیه هر گاه در مقام دفاع مدعی امری شود که محتاج به دلیل باشد اثبات امر برعهده او است.

مشاهده ماده 1257 قانون مدنی

ماده 515 - خواهان حق دارد ضمن تقدیم دادخواست یا در اثنای دادرسی و یا به طور مستقل جبران خسارات ناشی از دادرسی یا تاخیر انجام تعهد یا عدم انجام آن را که به علت تقصیر خوانده نسبت به اداء حق یا امتناع از آن به وی وارد شده یا خواهد شد همچنین اجرت المثل را به لحاظ عدم تسلیم خواسته یا تاخیر تسلیم آن از باب اتلاف و تسبیب از خوانده مطالبه نماید. خوانده نیز می تواند خسارتی را که عمدا از طرف خواهان با علم به غیر محق بودن در دادرسی به او وارد شده از خواهان مطالبه نماید. دادگاه در موارد یادشده میزان خسارت را پس از رسیدگی معین کرده و ضمن حکم راجع به اصل دعوا یا به موجب حکم جداگانه محکوم علیه را به تادیه خسارت ملزم خواهد نمود. در صورتی که قرارداد خاصی راجع به خسارت بین طرفین منعقد شده باشد برابر قرارداد رفتار خواهد شد. تبصره 1 - در غیر مواردی که دعوای مطالبه خسارت مستقلا یا بعد از ختم دادرسی مطرح شود مطالبه خسارتهای موضوع این ماده مستلزم تقدیم دادخواست نیست. تبصره 2 - خسارت ناشی از عدم النفع قابل مطالبه نیست و خسارت تاخیر تادیه در موارد قانونی قابل مطالبه می باشد.

مشاهده ماده 515 قانون آیین دادرسی دادگاه های عمومی و انقلاب در امور مدنی

ماده 519 - خسارات دادرسی عبارتست از هزینه دادرسی و حق الوکاله وکیل و هزینه های دیگری که به طور مستقیم مربوط به دادرسی و برای اثبات دعوا یا دفاع لازم بوده است از قبیل حق الزحمه کارشناسی و هزینه تحقیقات محلی.

مشاهده ماده 519 قانون آیین دادرسی دادگاه های عمومی و انقلاب در امور مدنی

ماده 296 - رای دادگاه پس از انشاء لفظی باید نوشته شده و به امضای دادرس یا دادرسان برسد و نکات زیر در آن رعایت گردد: 1 - تاریخ صدور رای. 2 - مشخصات اصحاب دعوا یا وکیل یا نمایندگان قانونی آنان با قید اقامتگاه. 3 - موضوع دعوا و درخواست طرفین. 4 - جهات دلایل مستندات اصول و مواد قانونی که رای براساس آنها صادر شده است. 5 - مشخصات و سمت دادرس یا دادرسان دادگاه.

مشاهده ماده 296 قانون آیین دادرسی دادگاه های عمومی و انقلاب در امور مدنی

ماده 2 - هیچ دادگاهی نمی تواند به دعوایی رسیدگی کند مگر اینکه شخص یا اشخاص ذی نفع یا وکیل یا قائم مقام یا نماینده قانونی آنان رسیدگی به دعوا را برابر قانون درخواست نموده باشند.

مشاهده ماده 2 قانون آیین دادرسی دادگاه های عمومی و انقلاب در امور مدنی

ماده 438 - هرگاه پس از رسیدگی دادگاه درخواست اعاده دادرسی را وارد تشخیص دهد حکم مورد اعاده دادرسی را نقض و حکم مقتضی صادر می نماید. درصورتی که درخواست اعاده دادرسی راجع به قسمتی از حکم باشد فقط همان قسمت نقض یا اصلاح می گردد. این حکم از حیث تجدیدنظر و فرجام خواهی تابع مقررات مربوط خواهد بود.

مشاهده ماده 438 قانون آیین دادرسی دادگاه های عمومی و انقلاب در امور مدنی

ماده 22 - همین که ملکی مطابق قانون در دفتر املاک به ثبت رسید دولت فقط کسی را که ملک به اسم او ثبت شده و یا کسی که ملک مزبور به او منتقل گردیده و این انتقال نیز در دفتر املاک به ثبت رسیده یا اینکه ملک مزبور از مالک رسمی ارثا به او رسیده باشد مالک خواهد شناخت. در مورد ارث هم ملک وقتی در دفتر املاک به اسم وارث ثبت می شود که وراثت و انحصار آن ها محرز و در سهم الارث بین آن ها توافق بوده و یا در صورت اختلاف حکم نهایی در آن باب صادر شده باشد. تبصره - حکم نهایی عبارت از حکمی است که به واسطه ی طی مراحل قانونی و یا به واسطه ی انقضای مدت اعتراض و استیناف و تمیز دعوایی که حکم در آن موضوع صادر شده از دعاوی مختومه محسوب شود.

مشاهده ماده 22 قانون ثبت اسناد و املاک

مرجع خدمات حقوقی وکیلیک

VAKILIK.COM